گوییزخمخوردهامازتیغنگاهتکهاینگونهشعرهایمبندن

#گویی_زخم_خورده_ام_از_تیغ_نگاهت_که_اینگونه_شعر_هایم_بند_نمیایند !
.
کسی هرگز نمیفهمد چه بغضی در گلو داری
تحمل میکنی دائم,دروغی تلخ و تکراری

نه او سهم تو از دنیاست، نه تو سهم خیال او
برو ، دیگر رهایش کن ، نگو هی دوستش داری

نگو یک معجزه کافیست تا او سهم تو باشد
چه امیدی؟ چه اعجازی؟ تو باید دست برداری

تصور کن که او دایم به دنیای تو وابسته است
عجب تصویر مخدوشی؟ عجب؟! تا کی خودآزاری؟

ببین ! دنیا همین بوده پس از این هم همین...

اما
کدامین عشق پا برجاست؟ کدامین عشق اجباری؟
دیدگاه ها (۲)

#حلقه_ی_اشک_را_می_اندازم_دورِ_چشم_راه_می_افتم_دوباره_امشب_با...

دوست دارم مرد بودن را اگر بانو توئیدوست دارم صید کردن را اگر...

آمدم تنهایی ات را پر کنم امّا نشددر نگاهت ذرّه ای افسوس «من»...

از تو دلگیرم و از دست خودم بیزارمامشب اندازه ی یک عمر شکایت ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط