ویو لارا :
ویو لارا :
توی خونه قدم میزدم کوک هم که سر کار رفته توی آشپزخونه رفتم و قهوه ای برای خودم درست کردم در عین حال نوتلا و رو روی نون تست زدم رفتم سمت مبل و شروع کردم به خوردن فکرم درگیر بود که چی باید برای مهمونی بپوشم انقدر خوشحال بودم که همین الان میتونستم پرواز کنم صبحونه ام تموم شد به سمت آشپزخونه رفتم و ظرفارو روی میز گذاشتم یادم اومد کوک خدمتکار رو مرخص کرده اوففف دوباره به اتاقم برگشتم گوشیم روچک کردم دلم برای
دلم برای کوک تنگ شده بود واسه همین بهش مسیج دادم:
+ کوک کی میای ؟؟؟
اصلا توقع نداشتم انقدر زود جواب بده آخه توی شرکت معاملات و جلسات مافیایی زیادی اتفاق میوفته و خیلی سرش شلوغه
-بیبی گرلم دلش تنگ شده ؟
لارا که از این همه مهربونی و جذابیت کوک دلش ضعف رفته بود ولی تصمیم گرفت یکم اذیتش کنه گفت :
+ نه خیرم آخه کی دلش برات تنگ میشه !
ویو کوک :
داشتم همینجوری مسیج میدادم که یهو مسیج داد که دلش برام تنگ نشده دختره ی پرووو همیشه فقط بلده منو عصبی کنه دستامو محکم به میز کبوندم
رگ گردنش از عصبانیت متورم شده بود وایسا برسم خونه میفهمی منو روانی کردن یعنی چی جعون لارا
مسیج آخری که بهش دادم کاملا حس کردم که عصبانی شده هدفم همین بود همیشه اون منو عذاب میده یه بارم من اینکارو کنم .....با این فکر که وقتی میاد خونه قراره چه اتفاقی بیوفته لبخندی زدم و ترجیح دادم که امروز فقط حرصش بدم خوابم میومد کم کم چشام بسته شد و خوابم برد
توی خونه قدم میزدم کوک هم که سر کار رفته توی آشپزخونه رفتم و قهوه ای برای خودم درست کردم در عین حال نوتلا و رو روی نون تست زدم رفتم سمت مبل و شروع کردم به خوردن فکرم درگیر بود که چی باید برای مهمونی بپوشم انقدر خوشحال بودم که همین الان میتونستم پرواز کنم صبحونه ام تموم شد به سمت آشپزخونه رفتم و ظرفارو روی میز گذاشتم یادم اومد کوک خدمتکار رو مرخص کرده اوففف دوباره به اتاقم برگشتم گوشیم روچک کردم دلم برای
دلم برای کوک تنگ شده بود واسه همین بهش مسیج دادم:
+ کوک کی میای ؟؟؟
اصلا توقع نداشتم انقدر زود جواب بده آخه توی شرکت معاملات و جلسات مافیایی زیادی اتفاق میوفته و خیلی سرش شلوغه
-بیبی گرلم دلش تنگ شده ؟
لارا که از این همه مهربونی و جذابیت کوک دلش ضعف رفته بود ولی تصمیم گرفت یکم اذیتش کنه گفت :
+ نه خیرم آخه کی دلش برات تنگ میشه !
ویو کوک :
داشتم همینجوری مسیج میدادم که یهو مسیج داد که دلش برام تنگ نشده دختره ی پرووو همیشه فقط بلده منو عصبی کنه دستامو محکم به میز کبوندم
رگ گردنش از عصبانیت متورم شده بود وایسا برسم خونه میفهمی منو روانی کردن یعنی چی جعون لارا
مسیج آخری که بهش دادم کاملا حس کردم که عصبانی شده هدفم همین بود همیشه اون منو عذاب میده یه بارم من اینکارو کنم .....با این فکر که وقتی میاد خونه قراره چه اتفاقی بیوفته لبخندی زدم و ترجیح دادم که امروز فقط حرصش بدم خوابم میومد کم کم چشام بسته شد و خوابم برد
۲.۳k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.