ویو کوک:
ویو کوک:
کم کم کارام توی شرکت تموم شده بود معامله محموله ها رو بستم کتم رو پوشیدم سوار ماشین شدم و به بادیگارد علامت داد که حرکت کنه میخواستم هر په زودتر لارا رو ببینم و بهش بفهمونم رو مخ من رفتن چه عواقبی داره پوزخندی زد سیگار مخصوصش رو از توی جعبه در آورد و شروع به کشیدن کرد بعد از چند مین به عمارت رسید پیاده شد بادیگارد ها ورود جعون رو داخل عمارت دیدن تعظیم کردن
جعون بدون کوچکترین اهمیتی به سمت بالا رفت و در اتاق لارا رو باز کرد وارد شد اول از همه لباسشو عوض کرد روی لباس هاش رد خون بود تعجبی هم نداره اون کارش مافیا اعضای بدن و قاچاق مواد هست شلوارک رو پوشید و با بالای تنه ی لخت به سمت تخت لارا رفت با دست پر تتوش و پر رگش موهای لارا رو عقب زد و با صورت غرق در خوابش مواجه شد سرشو تو گردنش برد و زمزمه کرد:
- وقتی تو خواب انقدر فاکی سکسی میشی... چجوری ازم توقع داری جلوی خودمو بگیرم .
اینو گفت و روی گردنش مارک ارومی گردنش بوی عطری که خودش براش خریده بود رو میداد همیشه به لارا میگفت باید وقتی خودمون خونه هستیم این عطر بزنی تا وقتی بغلت میکنی از بوی خوبت استشمام کنم ...خودشم خسته بود لارا رو از پشت بغل کرد و به خواب عمیقی فرو رفت
ویو لارا :
نور آفتاب به چشمام برخورد کرد دست یکی رو روی کمرم حس کردم برگشتم که با صورت غرق در خواب کوک مواجه شدم با بالای تنه لخت لبخندی زد عادت جونگ کوک رو میدونست اینکه همیشه ی خدا لخت میخوابید بلند شد به سمت بالکن رفت
باد بهاری به صورتش میخورد و موهای لختش رو به رقص در میاورد لباس سفیدی تنش بود که کامل باز بود... چشماشو بست تا از این هوای خوب
نهایت لذت رو ببره یه یهو دست های کوک دور کمرش حلقه شد شوکه شد ...کوک سرشو داخل گردنش برد و گونش رو بوسید..
- بیب زود بیدار شدی ...
+ اوهوم دیدم تو خوابی نخواستم بیدارت کنم خواستم یکم هوا بخورم ...
کوک دلش از این لحن مهربون لارا لرزید نمیدونست چرا ولی .... هر موقع اون دختر رو میدید از خود بیخود میشد .. نگاهی به گردن کبودش انداخت و پوزخندی زد لارا که متوجه اوضاع شده بدو لب زد :
+ این کبودی ها شاهکار خودته معلومه باید بخندی ...
کوک که از لحن به ظاهر عصبانی لارا بیشتر خندش گرفته بود لاله گوشش رو مک زد و دم گوشش گفت :
- اینجوری که خیلی بهتره چون رد مالکیت من باید روی همه جای بدنت باشه و وقتی تو اون مهمونی میریم همه بفهمن تو به چه کسی تعلق داری ....
لارا کا نمیخواست بیتز از دست کوک حرص بخوره خواست دستش کوک رو از کمرش برداره که یهو کوک اونو محکمتر گرفت و به خودش چسبوند اخمی کرد که لارا کمی ترسید :
-مگه بهت اجازه دادم که از بغلم در بیای ...
کم کم کارام توی شرکت تموم شده بود معامله محموله ها رو بستم کتم رو پوشیدم سوار ماشین شدم و به بادیگارد علامت داد که حرکت کنه میخواستم هر په زودتر لارا رو ببینم و بهش بفهمونم رو مخ من رفتن چه عواقبی داره پوزخندی زد سیگار مخصوصش رو از توی جعبه در آورد و شروع به کشیدن کرد بعد از چند مین به عمارت رسید پیاده شد بادیگارد ها ورود جعون رو داخل عمارت دیدن تعظیم کردن
جعون بدون کوچکترین اهمیتی به سمت بالا رفت و در اتاق لارا رو باز کرد وارد شد اول از همه لباسشو عوض کرد روی لباس هاش رد خون بود تعجبی هم نداره اون کارش مافیا اعضای بدن و قاچاق مواد هست شلوارک رو پوشید و با بالای تنه ی لخت به سمت تخت لارا رفت با دست پر تتوش و پر رگش موهای لارا رو عقب زد و با صورت غرق در خوابش مواجه شد سرشو تو گردنش برد و زمزمه کرد:
- وقتی تو خواب انقدر فاکی سکسی میشی... چجوری ازم توقع داری جلوی خودمو بگیرم .
اینو گفت و روی گردنش مارک ارومی گردنش بوی عطری که خودش براش خریده بود رو میداد همیشه به لارا میگفت باید وقتی خودمون خونه هستیم این عطر بزنی تا وقتی بغلت میکنی از بوی خوبت استشمام کنم ...خودشم خسته بود لارا رو از پشت بغل کرد و به خواب عمیقی فرو رفت
ویو لارا :
نور آفتاب به چشمام برخورد کرد دست یکی رو روی کمرم حس کردم برگشتم که با صورت غرق در خواب کوک مواجه شدم با بالای تنه لخت لبخندی زد عادت جونگ کوک رو میدونست اینکه همیشه ی خدا لخت میخوابید بلند شد به سمت بالکن رفت
باد بهاری به صورتش میخورد و موهای لختش رو به رقص در میاورد لباس سفیدی تنش بود که کامل باز بود... چشماشو بست تا از این هوای خوب
نهایت لذت رو ببره یه یهو دست های کوک دور کمرش حلقه شد شوکه شد ...کوک سرشو داخل گردنش برد و گونش رو بوسید..
- بیب زود بیدار شدی ...
+ اوهوم دیدم تو خوابی نخواستم بیدارت کنم خواستم یکم هوا بخورم ...
کوک دلش از این لحن مهربون لارا لرزید نمیدونست چرا ولی .... هر موقع اون دختر رو میدید از خود بیخود میشد .. نگاهی به گردن کبودش انداخت و پوزخندی زد لارا که متوجه اوضاع شده بدو لب زد :
+ این کبودی ها شاهکار خودته معلومه باید بخندی ...
کوک که از لحن به ظاهر عصبانی لارا بیشتر خندش گرفته بود لاله گوشش رو مک زد و دم گوشش گفت :
- اینجوری که خیلی بهتره چون رد مالکیت من باید روی همه جای بدنت باشه و وقتی تو اون مهمونی میریم همه بفهمن تو به چه کسی تعلق داری ....
لارا کا نمیخواست بیتز از دست کوک حرص بخوره خواست دستش کوک رو از کمرش برداره که یهو کوک اونو محکمتر گرفت و به خودش چسبوند اخمی کرد که لارا کمی ترسید :
-مگه بهت اجازه دادم که از بغلم در بیای ...
۵.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.