زندگی من یک داستان تکراری بود همه می خواستند صدایشان ر

زندگیِ من یک داستان تکراری بود.. همه می خواستند صدایشان را بشنوم... خستگی هایشان را بفهمم و مشکلاتشان را درک کنم‌... من رفیق دردهای دیگران بودم .. اولین کسی که در مشکلات و ناراحتی ها سراغش را می گرفتند... چون می دانستند من مراعاتشان را می کنم‌... مراعات زخمی که از گذشته داشتند.. گذشته ای که من در آن نبودم..
می دانستند در روزهای سخت آن ها را تنها نمی گذارم..می دانستند آرامش آن ها اولویت زندگی من است حتی به قیمت نادیده گرفتن خودم...من خریدار غم و مشکلات و دلِ گرفته شان بودم..
اما هیچوقت در زندگی کسی خریدار خستگی هایم نشد..‌ کسی حرفم را نفهمید و مشکلاتم را درک نکرد..کسی مراعات حال من را نکرد...
من همیشه در روز های سخت تنها بودم...
« زندگیِ من یک داستان تکراری بود ..‌.
دیدگاه ها (۵)

وای خدا ترکیدم 😂 😂 😂 😂

من می‌دونم نباید خسته شد؛می‌دونم نباید بُرید؛می‌دونم زندگی ا...

مواظب حرفامون باشیم شاید برای ما شوخی بوده باشه ولی شاید کسی...

مشکل اینجاست که شبها،دقیقاً دلتنگِ آنهایی میشویمکه برای فرام...

زندگیِ من یک داستان تکراری بود ... همه می خواستند صدایشان را...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۷ / صفحه پنجم :ذوق و شوق تمام وجودم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط