در سینه اش آتش فشانی شعله ور دارد

در سینه اش آتش فشانی شعله ور دارد
رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد

من می روم از این حوالی دورتر باشم
بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد..
#رویا_باقری
دیدگاه ها (۱)

می گفت دگر باره به خوابم بینیپنداشت که بعد از آن مرا خوابی ه...

روزی ما دوباره کبوترهایِ مان را پیدا خواهیم کردو مهربانی دست...

بشکن دلم که رایحه ی درد بشنوی کس از برون شیشه نبوید گلاب را ...

لالا کن دختر زیبای شبنم لالا کن رویه زانویه شقایقبخواب تا رن...

پارت چهارم: آینه‌ی حقیقتقطار وارد شهر آینه‌ها شد. هلیا و لی...

اگه یه روز با خودت رو به رو بشی چیکار می‌کنی؟ این سوال رو کس...

چطور باید تو را ببخشم؟ تو را که روی استخوان‌هایم رقصیدی، و د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط