در تاريکى متوجه نشده بودم پدرم کنارم نشسته است
در تاريکى متوجه نشده بودم پدرم کنارم نشسته است
با حسى شبيه گناهکاران زمزمه کردم:
اين اواخر بعضى شب ها بى خواب مى شم.
با مهربانى زمزمه کرد: مى گذره. هنوز جوونى. هنوز خيلى زوده که به خاطر غصه هات بى خواب بشى. نترس. اما وقتى به سن من برسى چيزهايى تو زندگيته که به خاطرش شب ها تا صبح بى خواب مى مونى. فقط سعى کن کارى نکنى که پشيمون بشى.
📕 موزه معصوميت
✍ #اورهان_پاموک
با حسى شبيه گناهکاران زمزمه کردم:
اين اواخر بعضى شب ها بى خواب مى شم.
با مهربانى زمزمه کرد: مى گذره. هنوز جوونى. هنوز خيلى زوده که به خاطر غصه هات بى خواب بشى. نترس. اما وقتى به سن من برسى چيزهايى تو زندگيته که به خاطرش شب ها تا صبح بى خواب مى مونى. فقط سعى کن کارى نکنى که پشيمون بشى.
📕 موزه معصوميت
✍ #اورهان_پاموک
۱.۹k
۱۴ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.