جمع بساط شاعریت را

جَمع ڪݩ بَساطِ شاعریَت را
تمامــ شڋ

دیروز با ڪَسے وسطِ شَــهر دیدمݜــــ!
دیدگاه ها (۱۱)

بچه که بودماز شب ها می ترسیدم، نکند تنهایم بگذارند..!سال هاگ...

از ڪنار تنهایے من ڪه رد شدیگوشهایت را بگیر ...اینجا سڪوت آدم...

گفتند فداے سرتاین نشد یڪے دیگرولے هیچکدام نمیدانستنداین ڪه ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط