سناریو
(درخواستی)
وقتی بابات متوجه اهم اهمتون میشه البته عادی رفتار کنه نه اینکه با کمربند بیوفته دنبال اعضا
نامجون:اومم چیزه شما اشتب فکر میکنید😂
جین:عع عمو اونجارو بدو درو ا.ت بدو🤣
شوگا:خب ا.ت ماله منه معلومه که این اتفاق میوفته😏
جیهوپ:اصن من میخوام بیام خواستگاریه ا.ت شوما هم باید قبول کنید مگرنه میدزدمش😌
جیمین:جلو بابات دوباره میبوستت💋🙂
تهیونگ:بابا منو اونجوری نگاه نکنید انگار خودتون مامان ا.تو چیز نکردید پسسسسسس بی حصابیم
جونکوک:خب بزارید اینجوری بگم که من ا.تو خیلی دوس دارم دلم میخواد باهم دیگه چیز کنیم.....شما چه کار این؟؟!😏(بعدش شپلق از بابایه تو سیلی میخوره پسرم🙄😂)
واقعا ببخشید که انقد دیر گزاشتمش یا نت نداشتم یا جایی بودم(رفته بودم مسافرت)بجاش چنتا دیگه سناریو میزارم
بازم بببخخخشیییددد🥺
وقتی بابات متوجه اهم اهمتون میشه البته عادی رفتار کنه نه اینکه با کمربند بیوفته دنبال اعضا
نامجون:اومم چیزه شما اشتب فکر میکنید😂
جین:عع عمو اونجارو بدو درو ا.ت بدو🤣
شوگا:خب ا.ت ماله منه معلومه که این اتفاق میوفته😏
جیهوپ:اصن من میخوام بیام خواستگاریه ا.ت شوما هم باید قبول کنید مگرنه میدزدمش😌
جیمین:جلو بابات دوباره میبوستت💋🙂
تهیونگ:بابا منو اونجوری نگاه نکنید انگار خودتون مامان ا.تو چیز نکردید پسسسسسس بی حصابیم
جونکوک:خب بزارید اینجوری بگم که من ا.تو خیلی دوس دارم دلم میخواد باهم دیگه چیز کنیم.....شما چه کار این؟؟!😏(بعدش شپلق از بابایه تو سیلی میخوره پسرم🙄😂)
واقعا ببخشید که انقد دیر گزاشتمش یا نت نداشتم یا جایی بودم(رفته بودم مسافرت)بجاش چنتا دیگه سناریو میزارم
بازم بببخخخشیییددد🥺
۴.۸k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.