آن ها چفیه داشتند من چادر دارم

آن ها چفیه داشتند… من چادر دارم !!!

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…

من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…

آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…

من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…

آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…

من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…

آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …

من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…

من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...
دیدگاه ها (۴)

آقا جان تمام این سالها که درس خواندیم;دبیر ریاضی به ما نگفت ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَ...

وی بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژسه از کار افتاد! گفتم: چی شد...

بوی بهشت کربلا / بوی محرمش میادعطری که از حوالی / خیمه و پرچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط