زمستان است و

زمستان است و
چشم کوچه از انتظارت ، سپید!
پرنده ی مهاجرم !
بگو با کدام برف
می نشینی
بر شاخسار تنهایی ام .....؟
دلواپس سرما نباش؛
اینجا از هیزم دل
آتشی برایت روشن کرده ام .....!
دیدگاه ها (۱)

من هيچوقت نتوانستم دل کسي راسهم خودم کنم،هيچوقت بودنم کنارکس...

حسادتـــــ ... یا خساستـــــ !!اسمش را هرچہ میخواهی بڪَذار !...

من زنموقتی خسته اموقتی کلافه اموقتی دلتنگمبشقاب ها را نمی شک...

شب به شب منتظرم تا با حلال صورتت ماه من باشی و من آرام در کن...

ما مانده ‌ایم و دشواری وظیفه. ما مانده ‌ایم و راهی که مرد می...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط