Feik

Feik:

ویو بورام: صبح که از خواب بیدار شدم با یه صحنه ی کیوتی مواجه شدم یونگی دقیقا مثل یه گربه خوابیده بود رفتم و اروم رو لبش یه بوسه گذاشتم و خواستم بلند شم که برم صبحونه درست کنم که دست یونگی مانعم شد و منو پرت کرد تو بغلش

بورام: چیکار میکنی؟
یونگی: اوممم تکون نخور(بم)
بورام: خوب میخوام برم صبحونه درست کنم
یونگی: برو ولی قبلش(بوسیدت) حالا برو(بم

بورام: بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه و شروع کردم به درست کردن پنکیک مشغول درست کردن بودم که دست های بزرگ یونگی دور کمرم حلقه شد

یونگی: خیلی خوابم میومد و دلم میخواست باز هم بخوابم اما خب نمیشد رفتم پایین و با دیدن بورام دلم میخواست بخورمش رفتم و دست هام رو دور کمر باریکش حلقه کردم و سرم رو گذاشتم رو شونش

یونگی: اوممم نمیدونی چقدر دلم برای این عطر تنگ شده بود(بم)
بورام((خنده) تو که هرروز پیشمی
یونگی: اما دلم میخواد همش تو بغلم باشی(بم)

بورام: برگشتم طرفش و دست هام رو دور گردنش حلقه کردم

بورام: جناب مین برو لباست رو بپوش که دیرت میشه
یونگی: برام مهم نیست من دیرم هم بشه کسی چیزی نمیتونه بگه

بورام: میخواستم چیزی بگم که یونگی بلندم کرد گذاشتم رو کابینت و لباش رو کوبند رو لبام و شروع کرد به مک زدن و بالاخره بعد از ۱۰ دقیقه رضایت داد ولم کنه البته هم خودش هم من نفس کم آوردیم وگرنه باز ادامه میداد

بورام: یااا خفم کردی(نفس نفس)
یونگی: خیلی خوشمزه ای بیبی میدونستی(بم)
بورام: یااااا
یونگی:خنده) عاشقتم
بورام: منم همینطور
دیدگاه ها (۲)

این یک روز عادی در کلاس های مدرسه ما:)این مال وقتی بود که مد...

Feik:Part²:بورام: خیلی خوب برو اماده شو تا من صبحونه ور بیار...

فیک جدید در راهههههه‍ژانر: عاشقانه،یکم غمگینشخصیت دختر و پسر...

بچها انگار ایران دوباره موشک زد به اسرائیل مردم میگن که یه م...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۰#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط