از در بیرون نزده شالمو تا زیر چشمام کشیدم بالا سرما بهو

از در بیرون نزده، شالمو تا زیر چشمام کشیدم بالا. سرما بهونه بود، دلم نمی‌خواست بیش تر از اون بوی الکل و بتادین و کوُتِر بخوره به بینیم.
دستمو کشید
- بیا از درِ پشتی بریم.
صدامو شال خفه کرده بود
+ چرا؟!
همونطور که دنبال خودش می‌کشوندم، داشت برام توضیح هم می‌داد
- همراه یکی از بیمارا صبح خیلی سر و صدا کرد؛ می‌ترسم هنوزم توی محوطه باشه.
دستامو فرو بردم توی جیبام.
+ سر و صدا برای چی!
شونه بالا انداخت.
- بیمارش تصادفی بود، اورژانسی آوردنش برای عمل. مشکل خاصی نداشت غیر از شکستگی کتفش. یعنی اینجوری به نظر می‌اومد...
قبل از این که ببرنش اتاق عمل خونریزی کرده بود، داخلی! بقیه شم خودت می‌تونی حدس بزنی دیگه، تموم کرد.
به همراهش که گفتن زمین و زمانو به هم دوخت. کم مونده بود با مشت بزنه توو دهن رئیس اتاق عمل اگه نگرفته بودنش!
صدای نعره هاش مو به تن آدم سیخ می‌کرد. همه ش داد می‌زد شما کشتینش! شماها مقصرین! وگرنه اون که سالم بود، اون که با پای خودش اومد توی این خراب شده! یعنی چی که تموم کرد؟! یعنی چی که تموم شد؟! اون نمی‌تونه بمیره؛ شما کشتینش...
بعدم که...

دیگه نمی‌شنیدم حرفاشو.
شالمو کشیدم بالاتر که سرما نسوزونه چشمامو که آب بیفته و تر بشه!
فکر کردم به آدمایی که کار هر روزشون غم و درد و بغض فرو دادنه، به اونایی که زخم به زخم خونِ دل می‌خورن و جذام میشن و دم نمی‌زنن، اونا که روزگارشون یه عمره شده غصه و حسرت و سکوت...
همونایی که یه روز توی غربتِ غم و گوشه ی انزوای دردشون تموم میشن و هیشکیم نمی‌فهمه چی شد و چرا شد و کی مقصر بود...
که هیچ‌کس نمیاد براشون وایسه وسط بیمارستانِ زندگی هوار بزنه فلانی که چیزیش نبود! شما کشتینش که جواب بشنوه ظاهرشو نبینیا، از توو داغون بود این آدم! خرابِ خراب...
خون‌ریزیش داخلی بود؛ تموم کرد!
با سر انگشت اشاره، خیسی گوشه ی چشممو گرفتم و فکر کردم به تنهایی و بی کسیِ آدما...
که هیچ دردی بدتر ازش نیست توی دنیا.

#طاهره_اباذری_هریس
دیدگاه ها (۲)

خوشبختی یعنی دوست داشته شدن از سمت کسی که حاضره همه چیزش رو ...

به خودت میای میبینی دیگه هیچی برات جذابیت نداره، برای عاشق ش...

دوسال شد که نیست دوسالی لحضه به لحضه اش با یادش گذشت... روحت...

از یه جایی به بعددیگه نه تعداد لایک های پستت برات مهمهنه تعد...

ضعیف شده بود. از نظر جسمی هیچ مشکلی نداشت ولی با روح و روان ...

black flower(p,293)

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط