برخیز افرا

برخیز اَفرا
برخیز و بِنگر
من، تو و این باغ، اکنون تمامِ جهانیم!
برخیز که کاش
چون حروف در میانه‌ی‌ کلماتم،
چون کلمه در آغوش جملاتم،
و چون‌ جمله در بطنِ شعرهایم می‌تپیدی!
برخیز و بگو به خویش:
امشب گُم کند مسیرِ خواب را،
وآنگه به رویای من آید
و چون باران به پنجره‌ی خیالم بکوبد
و ببیند صدایم را که میچکد از گونه‌ی پامچالِ عاشق:
بگشای،
اوست
اوست، اَفرا
اَفرا تو حاصل جُفتگیری کدامیک از گلها، با شبنمی؟
اَفرا
از آن‌ سوی بوته‌ی شمشاد بگو:
کدام اَبر صدای تو را بر این دشت بارید؟
که چنین به وَجد آمدم از تکلّمَت
و در من جوشید
چشمه‌ای با هفت نور
از هفت رنگ
آری، آری
آسمانم پس از بارش!
اَفرا دست سای به آغوشِ لاجوردی‌ام
که تَر از اشکِ کبوتری تنهاست!
آری تو در آغوش بگیر آسمان را
که شنیدم‌ از آن‌ سبُک‌بال
وقتِ چیرگیِ عشق
این آسمان است که‌ پرواز‌ میکند!
برخیز اَفرا و ببین
اکنون من، تو و آسمان
تمام جهانیم!
. #حامد_نیازیِ_عزیز_نویسنده‌ی_خوش‌قلم#شعر_تازه#تاکید_میکنم_بدون_مخاطب👌 #یکشنبه_سیزدهمِ_مردادجانِ_۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)

بیتوته‌یِ کوتاهی‌ست جهاندر فاصله‌یِ گناه و دوزخ خورشیدهم‌چون...

Tu mérites d'être heureuxتو شایسته خوشحال بودن هستی! #باتاخی...

من با توام و آینه های خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار می‌ش...

رژ قرمز بزنو برو میان شکوفه‌های انار پنهان شومن هم چشمهایم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط