روی زمین و خون دلم نم گرفته است

روی زمین و خون دلم نم گرفته است
پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است

اشکم چه دیده است که مانند خونیان
پیوسته دامن من پرغم گرفته است

انفاس روح می‌دمد از باد صبحدم
گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است

چون جام می‌گرفت نگارم زمانه گفت
خورشید بین که ماه محرم گرفته است

#خواجوی_کرمانی
دیدگاه ها (۱)

‌در حافظه ام غیر خیالت خبری نیست #جواد_مزنگی

دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار عشق کاری کرد با قلبم که چ...

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدشبر جفای خار هجران صبر بلبل ب...

در پای تو افتادن شایسته دمی باشدترک سر خود گفتن زیبا قدمی ب...

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیداز چین طرهٔ او فتنه‌ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط