وای دوستان واقعا شرمندتونم انقدر دیر میذارم و انقدر کم،بب
وای دوستان واقعا شرمندتونم انقدر دیر میذارم و انقدر کم،ببخشید چند وقتی نمیتونم بیام ویسگون،اصن حوصله ندارم
یه مدت که حوصله م اومد سر جاش حتما میام دوباره شرمندتونم
نظر یادتون نره
Super Stars:
بخش سی و چهارم:
وقتی برگشتن خونه،شین جونگ اومد سمت سورا و گفت:چیشد؟
سورا که خیلی خسته بود زد روی شونه شین جونگ و گفت:هیچی.
هیون تلفن به گوش دوید دم در خونه و گفت:دخترا،تعداد آهنگای آلبومتون کم شد،فردا قراره آخرین آهنگ آلبومتون رو تمرین کنید،بعد از ضبط هم کنسرت دارید.
سوریو:به این زودی؟
هیون:بله،باید هرچه زود تر کنسرت اجرا بشه.
هیوری:بسیار خب،ما فردا برای تمرین حتما میاییم کمپانی.
پسرا خداحافظی کردن و رفتن.
دخترا هم خسته و کوفته خوابیدن.
فردا صبح زود پسرا دم در دستشونو گذاشته بودن روی زنگ و همه ش زنگ میزدن.
یوری با لباس خواب و خرس داخل دستش در رو باز کرد خمیازه ای کشید،چشمار رو مالوند و نگاهی به پسرا کرد و گفت:بله؟؟؟
هیونگ هم که غش خنده شده بود از سر و وضعه یوری خندید و اشاره از به لباساش کرد.
یوری به لباساش نگاه کرد و پرسید:چشه؟
هیون هم که به سختی جلوی خودشو گرفته بود،گلوی خودشو صاف کرد و گفت:چرا آماده نشدید؟
یوری با تعجب پرسید:واسه چی باید آماده بشیم؟
کیو:یوری،باید برید تمرین،زود الان دیر میشه ها!
-تمرین؟آهااا راستیی تمرین،من میرم بقیه رو بیدار کنم.
برگشت که دید بقیه دخترا آماده اومدن پایین.
یوری چشماش رو ریز کرد و گفت:شما آماده شدید؟
سوریو:ما هم همین الان بیدار شدیم،بدو زودی آماده شو.
-پس صبحانه؟من گشنمه!
هیوری:شکمو،همونجا یه چیزی واسه تو میگیریم بخور.
یونگ سنگ:بعد از تمرین میبریمتون یه کافی شاپ.فقط عجله کنید.
یوری با سرعت رفت داخل اتاق و آماده شد.
دم در کمپانی پسرا تند تند میرفتن.
یونگ سنگ خیلی از سوریو فاصله داشت.
سوریو:آروم تر یکم،صبر کن بهت برسم.
یونگ سنگ:بدو سوریو.
سوریو تند تند اومد،جلوی راهش نزدیک یونگ سنگ یه برامدگی بود پاش بهش گیر کرد و افتاد روی یونگی.
یونگ سنگ خندید و گفت:دیگه نه انقدر تند دختر.
سوریو زودی بلند شد و لباساشو تمیز کرد و گفت:عذر میخوام.اینجا یه برامدگی بود،ندیدم.
یونگ سنگ دستشو انداخت دور گردن سوریو و گفت:عیبی نداره.بیا بریم.
وقتی سوریو و یونگ سنگ رسیدن داخل کمپانی بقیه اعضا گروه داخل نشسته بودن و منتظرشون بودن.
یوری به سوریو نگاه کرد و ازش با علامت پرسید:چیشده؟چرا انقدر دیر اومدید؟
سوریو نیشخند زد و گفت:بعدا برات تعریف میکنم.
مدیر کمپانی با عجله دخترا رو فرستاد داخل اتاق تمرین،و به خاطر تاخیراتی که داشتن،نیم ساعت دور تر تمرینشون رو تموم کرد.
بعد از تمرین شین جونگ گفت:پس فردا ضبطه؟
آقای چان مدیر کمپانی گفت:میتونه فردا باشه!شما خیلی خوب خوندید.
سوریو:فردا بنظرم خوبه،زودتر تموم میشه.
سورا با چشماش به سوریو اشاره داد.
سوریو:چیشده سورا؟
سورا رفت کنار سوریو ایستاد و آروم جفت گوشش گفت:من فردا باید برم دکتر،نمیشه!
سوریو:باشه،بعد از ضبط برو!
یه مدت که حوصله م اومد سر جاش حتما میام دوباره شرمندتونم
نظر یادتون نره
Super Stars:
بخش سی و چهارم:
وقتی برگشتن خونه،شین جونگ اومد سمت سورا و گفت:چیشد؟
سورا که خیلی خسته بود زد روی شونه شین جونگ و گفت:هیچی.
هیون تلفن به گوش دوید دم در خونه و گفت:دخترا،تعداد آهنگای آلبومتون کم شد،فردا قراره آخرین آهنگ آلبومتون رو تمرین کنید،بعد از ضبط هم کنسرت دارید.
سوریو:به این زودی؟
هیون:بله،باید هرچه زود تر کنسرت اجرا بشه.
هیوری:بسیار خب،ما فردا برای تمرین حتما میاییم کمپانی.
پسرا خداحافظی کردن و رفتن.
دخترا هم خسته و کوفته خوابیدن.
فردا صبح زود پسرا دم در دستشونو گذاشته بودن روی زنگ و همه ش زنگ میزدن.
یوری با لباس خواب و خرس داخل دستش در رو باز کرد خمیازه ای کشید،چشمار رو مالوند و نگاهی به پسرا کرد و گفت:بله؟؟؟
هیونگ هم که غش خنده شده بود از سر و وضعه یوری خندید و اشاره از به لباساش کرد.
یوری به لباساش نگاه کرد و پرسید:چشه؟
هیون هم که به سختی جلوی خودشو گرفته بود،گلوی خودشو صاف کرد و گفت:چرا آماده نشدید؟
یوری با تعجب پرسید:واسه چی باید آماده بشیم؟
کیو:یوری،باید برید تمرین،زود الان دیر میشه ها!
-تمرین؟آهااا راستیی تمرین،من میرم بقیه رو بیدار کنم.
برگشت که دید بقیه دخترا آماده اومدن پایین.
یوری چشماش رو ریز کرد و گفت:شما آماده شدید؟
سوریو:ما هم همین الان بیدار شدیم،بدو زودی آماده شو.
-پس صبحانه؟من گشنمه!
هیوری:شکمو،همونجا یه چیزی واسه تو میگیریم بخور.
یونگ سنگ:بعد از تمرین میبریمتون یه کافی شاپ.فقط عجله کنید.
یوری با سرعت رفت داخل اتاق و آماده شد.
دم در کمپانی پسرا تند تند میرفتن.
یونگ سنگ خیلی از سوریو فاصله داشت.
سوریو:آروم تر یکم،صبر کن بهت برسم.
یونگ سنگ:بدو سوریو.
سوریو تند تند اومد،جلوی راهش نزدیک یونگ سنگ یه برامدگی بود پاش بهش گیر کرد و افتاد روی یونگی.
یونگ سنگ خندید و گفت:دیگه نه انقدر تند دختر.
سوریو زودی بلند شد و لباساشو تمیز کرد و گفت:عذر میخوام.اینجا یه برامدگی بود،ندیدم.
یونگ سنگ دستشو انداخت دور گردن سوریو و گفت:عیبی نداره.بیا بریم.
وقتی سوریو و یونگ سنگ رسیدن داخل کمپانی بقیه اعضا گروه داخل نشسته بودن و منتظرشون بودن.
یوری به سوریو نگاه کرد و ازش با علامت پرسید:چیشده؟چرا انقدر دیر اومدید؟
سوریو نیشخند زد و گفت:بعدا برات تعریف میکنم.
مدیر کمپانی با عجله دخترا رو فرستاد داخل اتاق تمرین،و به خاطر تاخیراتی که داشتن،نیم ساعت دور تر تمرینشون رو تموم کرد.
بعد از تمرین شین جونگ گفت:پس فردا ضبطه؟
آقای چان مدیر کمپانی گفت:میتونه فردا باشه!شما خیلی خوب خوندید.
سوریو:فردا بنظرم خوبه،زودتر تموم میشه.
سورا با چشماش به سوریو اشاره داد.
سوریو:چیشده سورا؟
سورا رفت کنار سوریو ایستاد و آروم جفت گوشش گفت:من فردا باید برم دکتر،نمیشه!
سوریو:باشه،بعد از ضبط برو!
۴.۹k
۱۵ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.