عاشق و معشوقِ مجازی به دنبال معنایی والاتر از لذت مادی نی
عاشق و معشوقِ مجازی به دنبال معنایی والاتر از لذت مادی نیستند بلکه برای آنها عریانیِ بدن اهمیتی بیشتر از کشفِ شگفتِ چراییِ به وجود آمدنِ انسان دارد! لاجرم آنها به طور دیوانه کننده ای تکراری، زنده بودن را طی می کنند و مدام باید لفظ "دوستت دارم" را بدون این که ریشه ای عمیق در وجودشان داشته باشد تکرار کنند.
عاشق و معشوق مجازی پس از فروکش کردن حرارت اولیه ای که موجب رسیدنشان به یکدیگر شد، به نوعی خود را گرفتار زندانی از کلمات کلیشه ای می یابند و نیز رفتارهایی که مدام باید نقش بازی بکنند تا در نگاه یکدیگر مانند شیفتگان اسطوره ای به نظر بیایند.
آنها مجبورند حتی در اجتماعات نیز خود را مستحیلِ هم معرفی بکنند و با حرکاتی که به عادت تبدیل شده اند دست در آغوش یکدیگر بیاندازند تا از دید همگان دلباختگانی تمام عیار دیده بشوند. آنها مجبورند که اینگونه خود را نشان بدهند چرا که غیر از نقش بیرونی، حرفی از درون برای گفتن ندارند.
این در حالیست که عاشقان حقیقی نیازی به تأیید دیگران برای وجود عشقشان ندارند؛ آنها به درجه ای رسیده اند که عشق را با تمام وجود درک بکنند و کسی که معنای وجود خود را بداند و به این درجه برسد که جسم را تنها وسیله ای برای حضور در این دنیا تعریف بکند، کسی که در تلاش برای پربار کردن نفس روحانی باشد، چگونه می تواند وجود عشق را منوط به تأیید دیگرانی بداند که در هر لحظه شکل و منش شان تغییر می کند؟ عاشق و معشوق می دانند که نباید تنهایی یکدیگر را بخاطر ترس از نبودن در کنار هم، به هم بزنند؛ آنها به واسطه ی تربیتی که از درون خود داشته اند، به شخصیت و آزادی هم احترام می گذارند، پس نمی توانند خود را زندانی صرف امیال جنسی بکنند پس در اینجاست که آزادی را نیز در پرتو نگرش عمیقشان بدست می آورند.
من_برای_چه_زنده_ام
انصار_امینی
عاشق و معشوق مجازی پس از فروکش کردن حرارت اولیه ای که موجب رسیدنشان به یکدیگر شد، به نوعی خود را گرفتار زندانی از کلمات کلیشه ای می یابند و نیز رفتارهایی که مدام باید نقش بازی بکنند تا در نگاه یکدیگر مانند شیفتگان اسطوره ای به نظر بیایند.
آنها مجبورند حتی در اجتماعات نیز خود را مستحیلِ هم معرفی بکنند و با حرکاتی که به عادت تبدیل شده اند دست در آغوش یکدیگر بیاندازند تا از دید همگان دلباختگانی تمام عیار دیده بشوند. آنها مجبورند که اینگونه خود را نشان بدهند چرا که غیر از نقش بیرونی، حرفی از درون برای گفتن ندارند.
این در حالیست که عاشقان حقیقی نیازی به تأیید دیگران برای وجود عشقشان ندارند؛ آنها به درجه ای رسیده اند که عشق را با تمام وجود درک بکنند و کسی که معنای وجود خود را بداند و به این درجه برسد که جسم را تنها وسیله ای برای حضور در این دنیا تعریف بکند، کسی که در تلاش برای پربار کردن نفس روحانی باشد، چگونه می تواند وجود عشق را منوط به تأیید دیگرانی بداند که در هر لحظه شکل و منش شان تغییر می کند؟ عاشق و معشوق می دانند که نباید تنهایی یکدیگر را بخاطر ترس از نبودن در کنار هم، به هم بزنند؛ آنها به واسطه ی تربیتی که از درون خود داشته اند، به شخصیت و آزادی هم احترام می گذارند، پس نمی توانند خود را زندانی صرف امیال جنسی بکنند پس در اینجاست که آزادی را نیز در پرتو نگرش عمیقشان بدست می آورند.
من_برای_چه_زنده_ام
انصار_امینی
۹۱۱
۱۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.