مینویسم : دلم آبنبات چوبی ترش میخواد
صورتک غمگین میفرسته
مینویسم : کاش الان تو مینی بوس قراضه ی درکه بودیم
مینویسه : خودم و خودت فقط
مینویسم : خودم و خودت فقط
صورتک گریون میفرسته
مینویسم : یه نخ سیگار میگرفتیم میرفتیم کنار رودخونه ... یه پک تو میزدی سرفه میکردی میخندیدیم ... یه پک من میزدم سرفه میکردم میخندیدیم ... بعد پرت میکردیم سیگارو تو رودخونه ...
میخوام بنویسم : بعدش جوری بغلت میکردم که بمیریم هر دو
اون اما زودتر مینویسه : باهاش رفتی درکه؟
یخ میکنم
باز خودش مینویسه : رفتی دیگه
پرت میکنم تبلتو
پرت میکنه گوشی رو
بعد رودخونه ی درکه از چشمام راه می افته تو اتاقم
بعد رودخونه ی درکه از چشماش راه می افته تو اتاقش
-
- #دلنوشته
از مجموعه #اشکهای_مجازی #علیرضا_قاسمیان_خمسه
سه شنبه دهم #مهر ۱۳۹۸
ساعت نوزده : نوزده دقیقه
۱۹۳۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.