طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_پنجم
#قسمت_چهل_و_دوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... میگفت: «اول رفتیم سراغ فرمانده خط که از بچه های تیپ نوهد ارتش بود»
اطلاعات خیلی خوبی از آنها راجع به منطقه و تحرکات دشمن از شب گذشته تا حالا گرفته بود، در کل از این روش های خاص ابراهیم در هر کاری لذت میبردم. تمام جوانب را بررسی میکرد و تا می توانست از تمامی منابع و روشهای مختلفی که به ذهن فعالش خطور میکرد بهره می گرفت تا با کمترین اشتباه کارش را انجام دهد.
برادر شهباز که فرمانده شان بود تاکید داشت که بعد از عملیات دیشب دشمن خیلی حساس شده و منطقهشان را هم با نیرو و هم با تجهیزات زیادی تقویت کردهاند.
سفارش اکید داشت که نباید اینجا عمل کنید. ابراهیم حرفهای او را تایید میکرد و میگفت: «دلایلش کاملاً منطقی است.»
مشغول ادامه شناسایی و بررسی منطقه برای جمعآوری اطلاعات شدیم. حین دوربین کشی از سنگر شماره ۸ ناگهان ابراهیم تعداد ۷ نفر از نیروهای دشمن را دید که در حال حرکت در زمین مسطح و باز بودند.
یکی از برادران ارتشی سریع رفت پایین و گفت با خمپاره میزنیم. ابراهیم هم سریع و بادقت، گرا و مسافت را محاسبه کرد و به خمپاره چی داد.
سرعت محاسبه و دقت ابراهیم برایم جالب بود آخر او مدتی در دانشگاه رشته ریاضی محض خوانده بود اما به علتی انصراف داد و وارد سپاه شد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_پنجم
#قسمت_چهل_و_دوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... میگفت: «اول رفتیم سراغ فرمانده خط که از بچه های تیپ نوهد ارتش بود»
اطلاعات خیلی خوبی از آنها راجع به منطقه و تحرکات دشمن از شب گذشته تا حالا گرفته بود، در کل از این روش های خاص ابراهیم در هر کاری لذت میبردم. تمام جوانب را بررسی میکرد و تا می توانست از تمامی منابع و روشهای مختلفی که به ذهن فعالش خطور میکرد بهره می گرفت تا با کمترین اشتباه کارش را انجام دهد.
برادر شهباز که فرمانده شان بود تاکید داشت که بعد از عملیات دیشب دشمن خیلی حساس شده و منطقهشان را هم با نیرو و هم با تجهیزات زیادی تقویت کردهاند.
سفارش اکید داشت که نباید اینجا عمل کنید. ابراهیم حرفهای او را تایید میکرد و میگفت: «دلایلش کاملاً منطقی است.»
مشغول ادامه شناسایی و بررسی منطقه برای جمعآوری اطلاعات شدیم. حین دوربین کشی از سنگر شماره ۸ ناگهان ابراهیم تعداد ۷ نفر از نیروهای دشمن را دید که در حال حرکت در زمین مسطح و باز بودند.
یکی از برادران ارتشی سریع رفت پایین و گفت با خمپاره میزنیم. ابراهیم هم سریع و بادقت، گرا و مسافت را محاسبه کرد و به خمپاره چی داد.
سرعت محاسبه و دقت ابراهیم برایم جالب بود آخر او مدتی در دانشگاه رشته ریاضی محض خوانده بود اما به علتی انصراف داد و وارد سپاه شد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۱.۳k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.