داستان من
پسران هدفمند پارت چهارم👇👇
از زبان جانگکوک:
خوب از وقتی اجرای عالی جین رو دیدم گفتم وای چه عالی این پسر دقیقا همونیه ک میخوام حتی از تصوراتم بهتره چرا ردش کنم..
و الان کنارم نشسته فکر کنم اعتماد به نفسش خیلی بالاست درست برعکس من.
وقتی وارد خانه شدیم تهیونگ با جیمین رفت طبقه ی بالا..
و من جین رو بردم طبقه ی پایین رو به جین کردم و گفتم:ببین طبقه ی بالا برای تهیونگ و جیمینه تو میتونی تو اتاق من و کنار من بخوابی.
جین فقط شانه های انداخت بالا درست برعکس جیمین ک انقدر ذوق زده شد صداشم تا پایین اومد فکر کنم این پسر خیلی کم هیجان زده میشه دقیقا همونی که میخوام هست.
جین:ببین من تو رو استاد خودم میدونم ازت میخوام تو هم منو به عنوان شاگردت بپذیری.
رو به جین کردم و گفتم:فکر میکردم ک وقتی اومدی خانه و اتاقم جواب سوالتو گرفتی و آره تو قبول شدی من الان استادتم پسر.
جین تعظیمی کرد و گفت:ممنونم استاد.
خنده یی کردم و گفتم:ببین جینا..
به این جای حرفم که رسیدم چشمهای جین گرد شد خواستم بخندم بعد دیدم ممکنه ناراحت شه بیخیالش شدم و گفتم:چیه مگه من اجازه ندارم شاگردمو جینا صدا بزنم؟ بعد در کنارش خیلی کیوتی..
جین سرشو انداخت پایین فکر کنم خیلی خجالتیه جالبه..
مثل اینکه دوستی من و جین برعکس تهیونگ و جیمین باشه..
همیشه برام سوال بود که چرا بهترینا نصیب تهیونگ میشه؟ واقعاا چرا؟
نه اینکه به دوستم حسودی کنم نه اتفاقا خوشحالم ک دوستم انقدر پیشرفت کرده و بهترین دنسر گروه و هیچوقتم اشتباه نمیکنه.
همیشه زیر نظر دارمش (اینجا یک اشاره ی جزیی به موزیک ویدیو فیک لاو داره ک جانگ کوک افراد گروهو زیر نظر داشت میدید چیکار میکنند یادتونه؟)
ج:استاد کجایین؟
با صدای جین از خیالاتم خارج شدم و گفتم: بله چیشده؟
جین دهنشو آویزون کرد و گفت:فکر کنم حالتون خوب نیست استراحت کنید من برم.
خواستم جواب جینو بدم ولی خیلی دیر شده بود جین رفته بود حق با جین بود من باید استراحت کنم پش چشمهامو بستم.
داستانو دوست داشتین؟
نظر بدین لطفا🥹🥺🙏
از زبان جانگکوک:
خوب از وقتی اجرای عالی جین رو دیدم گفتم وای چه عالی این پسر دقیقا همونیه ک میخوام حتی از تصوراتم بهتره چرا ردش کنم..
و الان کنارم نشسته فکر کنم اعتماد به نفسش خیلی بالاست درست برعکس من.
وقتی وارد خانه شدیم تهیونگ با جیمین رفت طبقه ی بالا..
و من جین رو بردم طبقه ی پایین رو به جین کردم و گفتم:ببین طبقه ی بالا برای تهیونگ و جیمینه تو میتونی تو اتاق من و کنار من بخوابی.
جین فقط شانه های انداخت بالا درست برعکس جیمین ک انقدر ذوق زده شد صداشم تا پایین اومد فکر کنم این پسر خیلی کم هیجان زده میشه دقیقا همونی که میخوام هست.
جین:ببین من تو رو استاد خودم میدونم ازت میخوام تو هم منو به عنوان شاگردت بپذیری.
رو به جین کردم و گفتم:فکر میکردم ک وقتی اومدی خانه و اتاقم جواب سوالتو گرفتی و آره تو قبول شدی من الان استادتم پسر.
جین تعظیمی کرد و گفت:ممنونم استاد.
خنده یی کردم و گفتم:ببین جینا..
به این جای حرفم که رسیدم چشمهای جین گرد شد خواستم بخندم بعد دیدم ممکنه ناراحت شه بیخیالش شدم و گفتم:چیه مگه من اجازه ندارم شاگردمو جینا صدا بزنم؟ بعد در کنارش خیلی کیوتی..
جین سرشو انداخت پایین فکر کنم خیلی خجالتیه جالبه..
مثل اینکه دوستی من و جین برعکس تهیونگ و جیمین باشه..
همیشه برام سوال بود که چرا بهترینا نصیب تهیونگ میشه؟ واقعاا چرا؟
نه اینکه به دوستم حسودی کنم نه اتفاقا خوشحالم ک دوستم انقدر پیشرفت کرده و بهترین دنسر گروه و هیچوقتم اشتباه نمیکنه.
همیشه زیر نظر دارمش (اینجا یک اشاره ی جزیی به موزیک ویدیو فیک لاو داره ک جانگ کوک افراد گروهو زیر نظر داشت میدید چیکار میکنند یادتونه؟)
ج:استاد کجایین؟
با صدای جین از خیالاتم خارج شدم و گفتم: بله چیشده؟
جین دهنشو آویزون کرد و گفت:فکر کنم حالتون خوب نیست استراحت کنید من برم.
خواستم جواب جینو بدم ولی خیلی دیر شده بود جین رفته بود حق با جین بود من باید استراحت کنم پش چشمهامو بستم.
داستانو دوست داشتین؟
نظر بدین لطفا🥹🥺🙏
۵.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.