داستان پسران هدفمند🥰
پارت پنجم👇
از زبان نامجون و مین یونگی:
خوب جیهوپ از من(نامجون) و مین یونگی خواست ک استادش بشیم ما هم قبولش کردیم.
و حالا تو ماشین کنار جیهوپ نشستیم..
جیهوپ خیلی شلوغه هرزگاهی یک جوک میگه ما رو میخندونه.. بالاخره به آرزوم رسیدم همیشه دلمیک دوست مثل جهیوپ میخواست.
البته جیهوپ میگه اسم واقعیش جانگ هوسوکه و خوب این لقبم دوستهاش برای باحال بودنش بهش دادن.
تا وقتی ک رسیدیم وقتمون با خنده و شوخی گذشت.
وقتی رسیدیم طبقه پایین و دوم مال جانگ کوک و جین و تهیونگ و جیمین شد پس ما هم طبقه ی اولو بردیم.
در رو باز کردم اول جیهوپ وارد شد بعد شوگا و بعد من در رو بستم..
کتمو از تنم درآوردم و پرت کردم رو تخت و رو به جیهوپ گفتم:راحت باش اینجا رو خانه ی خودت بدون.
جیهوپ با آسودگی روی تخت دراز کشید و دستهاشو گذاشت زیر سرش و گفت:معلومه که راحتم.
تو ذهنم یک پرویی زمزمه کردم.
جیهوپ با خنده گفت:شنیدم چی گفتی.
چشمهام از حدقه دراومد امکان نداره ک بدونه من چی گفتم..
جیهوپ با خنده از روی تخت بلند شد و صاف نشست رو به من گفت:فکر کردی چرا به من میگن جیهوپ استاد؟
دلیلش برای اینه من قدرت ذهن خوانی دارم همه فکر میکنن خوناشام ازم فرار میکنن به خاطر همین مادرم هیچوقت اجازه نداد برم مدرسه و تو خانه درس خواندم من الان میدونم به چی فکر میکنید.
جیهوپ همزمان به من و شوگا نگاه کرد .
نگاه شوگا کردم معلومه ک خیلی ترسیده.
تو ذهنم گفتم:اوه عالیشد الان یک خوناشام ذهن خوان به گروهمون اضافه شده فقط همین کم بود.
جیهوپ با خنده گفت: باز شنیدم چی گفتی.
من دیگ غلط بکنم جلوی این فکر بکنم.
جیهوپ روی تخت دراز کشید و گفت: اوه میشه آرامتر فکر کنی میخوام بخوابم خیلی خسته م.(سعی کردم مثل خود شخصیت واقعی جیهوپ بنویسم نمیدونم چقدر خوب دراومده ولی جیهوپ برای من همین وایبو میده اگ بد شده منو ببخشین)
اوه چه پروعه .
جیهوپ :باز صداتو میشنوم میشه بیرون فکر کنی؟
اوه اعصابم خورد شد با عصبانیت به شوگا علامت دادم بریم بیرون.
از اتاق خارج شدیم و من یاد کنسرت فردا افتادم محکم زدم تو سرم .
شوگا گفت:چت شده،؟
گفتم :ای وای یادم رفته برای کنسرت فردا تمرین کنم.
شوگام مثل من جا خورد داد زد:ای وای منم یادم رفتهه بود بریم تمرین کنیم.
با شوگا رفتیم اتاق تمرین و آهنگ So what رو با رقصهاش تمرین کردیم.
این رقصها همیشه سخت ترین بخشن ولی تهیونگ خوب بلده برقصه.
منم فقط یک ریپرم .
نظرتون چیه؟
خوب بود؟🥺🥲
از زبان نامجون و مین یونگی:
خوب جیهوپ از من(نامجون) و مین یونگی خواست ک استادش بشیم ما هم قبولش کردیم.
و حالا تو ماشین کنار جیهوپ نشستیم..
جیهوپ خیلی شلوغه هرزگاهی یک جوک میگه ما رو میخندونه.. بالاخره به آرزوم رسیدم همیشه دلمیک دوست مثل جهیوپ میخواست.
البته جیهوپ میگه اسم واقعیش جانگ هوسوکه و خوب این لقبم دوستهاش برای باحال بودنش بهش دادن.
تا وقتی ک رسیدیم وقتمون با خنده و شوخی گذشت.
وقتی رسیدیم طبقه پایین و دوم مال جانگ کوک و جین و تهیونگ و جیمین شد پس ما هم طبقه ی اولو بردیم.
در رو باز کردم اول جیهوپ وارد شد بعد شوگا و بعد من در رو بستم..
کتمو از تنم درآوردم و پرت کردم رو تخت و رو به جیهوپ گفتم:راحت باش اینجا رو خانه ی خودت بدون.
جیهوپ با آسودگی روی تخت دراز کشید و دستهاشو گذاشت زیر سرش و گفت:معلومه که راحتم.
تو ذهنم یک پرویی زمزمه کردم.
جیهوپ با خنده گفت:شنیدم چی گفتی.
چشمهام از حدقه دراومد امکان نداره ک بدونه من چی گفتم..
جیهوپ با خنده از روی تخت بلند شد و صاف نشست رو به من گفت:فکر کردی چرا به من میگن جیهوپ استاد؟
دلیلش برای اینه من قدرت ذهن خوانی دارم همه فکر میکنن خوناشام ازم فرار میکنن به خاطر همین مادرم هیچوقت اجازه نداد برم مدرسه و تو خانه درس خواندم من الان میدونم به چی فکر میکنید.
جیهوپ همزمان به من و شوگا نگاه کرد .
نگاه شوگا کردم معلومه ک خیلی ترسیده.
تو ذهنم گفتم:اوه عالیشد الان یک خوناشام ذهن خوان به گروهمون اضافه شده فقط همین کم بود.
جیهوپ با خنده گفت: باز شنیدم چی گفتی.
من دیگ غلط بکنم جلوی این فکر بکنم.
جیهوپ روی تخت دراز کشید و گفت: اوه میشه آرامتر فکر کنی میخوام بخوابم خیلی خسته م.(سعی کردم مثل خود شخصیت واقعی جیهوپ بنویسم نمیدونم چقدر خوب دراومده ولی جیهوپ برای من همین وایبو میده اگ بد شده منو ببخشین)
اوه چه پروعه .
جیهوپ :باز صداتو میشنوم میشه بیرون فکر کنی؟
اوه اعصابم خورد شد با عصبانیت به شوگا علامت دادم بریم بیرون.
از اتاق خارج شدیم و من یاد کنسرت فردا افتادم محکم زدم تو سرم .
شوگا گفت:چت شده،؟
گفتم :ای وای یادم رفته برای کنسرت فردا تمرین کنم.
شوگام مثل من جا خورد داد زد:ای وای منم یادم رفتهه بود بریم تمرین کنیم.
با شوگا رفتیم اتاق تمرین و آهنگ So what رو با رقصهاش تمرین کردیم.
این رقصها همیشه سخت ترین بخشن ولی تهیونگ خوب بلده برقصه.
منم فقط یک ریپرم .
نظرتون چیه؟
خوب بود؟🥺🥲
۳.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.