وقتی که دیگر نبود

وقتی که دیگر نبود ،

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت،

من در انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد،

من او را دوست داشتم.

وقتی که او تمام کرد،

من شروع کردم.

وقتی او تمام شد،

من آغاز شدم.

و چه سخت است تنها متولد شدن،

مثل تنها زندگی کردن

مثل تنها مردن ...

لعنت به مرگ ... که او را از من گرفت ... !!
دیدگاه ها (۱۴)

اگر میخواهی بروی همین حالاهمین لحظه بروقبل از وابسته تر شدن ...

به او گفتم تو مرا دوست نداری، هیچوقت دوست نداشتی. جواب داد: ...

زیباترین لبخند جهان را داشت آن شب کنارم خوابیده بود بیدار شد...

مآفیآی قرمز من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط