( . We fell in love in October . )
( . We fell in love in October . )
Fake Jimin Part اخر
✿✿✿✿✿✿✿✿
از زبان راوی
چند هفته از اون شب میگذشت و لیلین و جیمین بیشتر عاشق هم میشدن البوم و ویدیو که درست کرده بودن به طرز عجیبی معروف شده بود و خلاصه خیلی طرفدار داشت جیمین و لیلین که بهم اعتراف کرده بودند داشتن خوش میگذروندن و از اینکه با هم هستن لذت میبردن.
ویو لیلین
امشب جیمین بهم گفته بود که برم خونش اماده شدم رفتم خونش در رو وقتی زدم در باز شد وقتی درو باز کردم پر از گل های رز بود و شمع جیمین با یه دسته گل و یه جعبه جلوم وایساده بود جلوم زانو زد و گفت
جیمین : پرنسس خوشگلم بامن ازدواج میکنی
لیلین : اره اره
جیمین انگشترو انداخت دست لیلین و شروع کرد به بوسیدن لیلین
بعد چند دقیقه لیلین حس حالت تهوع پیدا کرد و از جیمین سریع جدا شد و رفت توی دست شویی بالا اورد
جیمین : عشقم خوبی بریم دکتر
لیلین : اوهوم بریم دکتر حالم بده
پرش زمانی در بیمارستان.・゜゜・
دکتر : خب عزیزم چی شده
لیلین : یه چند روز ای حالت تهوع دارم
دکتر : برو رو تخت لباساتو در بیار
لیلین همین کارو کرد به کمک جیمین لباسشو در اورد روی تخت دراز کشیده دکتر یه مایعی روی شکمش ریخت و دستگاه رو گذاشت روی شکمش و بعد چند دقیقه یه دستمال به لیلین داد که شکمشو پاک کنه جیمین شکم لیلین رو پاک کرد و لباسشو پوشوند
دکتر : خب عزیزم بهت تبریک میگم شما بچه داری کلا 1 هفتشه
اشک تو چشای لیلین جمع شد جیمین که خیلی خوشحال شده بود لیلین رو بغل کردو بوسیدتش و گفت
جیمین : مرسی مرسی عشقم
لیلین : جیمین من دارم مامان میشم
جیمین : اره عشقم
جیمین و لیلین رفتن خونه
جیمین : بیبی میخوام که هفته ی دیگه عروسی کنیم
لیلین : اوهوم خوبه
پرش زمانی به روز عروسی .・゜゜・
خیلی ذوق داشتم که میخوام با جیمین ازدواج کنم منو میکاپ کردنو و یه لباس ابی خیلی کم رنگ پوشوندم ( عکس لباس اسلاید بعدی) جیمین اومد دنبالم خیلی جذاب شده بود یه کت شلوار پوشیده بود ( عکس لباس اسلاید بعد)
جیمین : عشقم چقدر جذاب شدی
لیلین : هوم ددی توهم خیلی جذاب شدی
به سالن رفتیم و عاقد اومد و ما باهم ازدواج کردیم
وقتی رفتیم خونه جیمین لباسمو در اورد و شروع کرد به بوس کردنم و برد توی اتاقمون ........
رابطه ای که با جیمین داشتم به بچه اسیبی نزد بعد 9 ماه منو جیمین صاحب یه دختر کوچولو کیوت مثل خود جیمین شدیم و اسمشو گذاشتیم ملودی به معنای روشنایی ، ما توی اکتبر عاشق هم شدیم و زندگی خیلی شیرینی و شروع کردیم .
◌پایان◌
◌ممنون بابت حمایت هاتون خوشملا◌
Fake Jimin Part اخر
✿✿✿✿✿✿✿✿
از زبان راوی
چند هفته از اون شب میگذشت و لیلین و جیمین بیشتر عاشق هم میشدن البوم و ویدیو که درست کرده بودن به طرز عجیبی معروف شده بود و خلاصه خیلی طرفدار داشت جیمین و لیلین که بهم اعتراف کرده بودند داشتن خوش میگذروندن و از اینکه با هم هستن لذت میبردن.
ویو لیلین
امشب جیمین بهم گفته بود که برم خونش اماده شدم رفتم خونش در رو وقتی زدم در باز شد وقتی درو باز کردم پر از گل های رز بود و شمع جیمین با یه دسته گل و یه جعبه جلوم وایساده بود جلوم زانو زد و گفت
جیمین : پرنسس خوشگلم بامن ازدواج میکنی
لیلین : اره اره
جیمین انگشترو انداخت دست لیلین و شروع کرد به بوسیدن لیلین
بعد چند دقیقه لیلین حس حالت تهوع پیدا کرد و از جیمین سریع جدا شد و رفت توی دست شویی بالا اورد
جیمین : عشقم خوبی بریم دکتر
لیلین : اوهوم بریم دکتر حالم بده
پرش زمانی در بیمارستان.・゜゜・
دکتر : خب عزیزم چی شده
لیلین : یه چند روز ای حالت تهوع دارم
دکتر : برو رو تخت لباساتو در بیار
لیلین همین کارو کرد به کمک جیمین لباسشو در اورد روی تخت دراز کشیده دکتر یه مایعی روی شکمش ریخت و دستگاه رو گذاشت روی شکمش و بعد چند دقیقه یه دستمال به لیلین داد که شکمشو پاک کنه جیمین شکم لیلین رو پاک کرد و لباسشو پوشوند
دکتر : خب عزیزم بهت تبریک میگم شما بچه داری کلا 1 هفتشه
اشک تو چشای لیلین جمع شد جیمین که خیلی خوشحال شده بود لیلین رو بغل کردو بوسیدتش و گفت
جیمین : مرسی مرسی عشقم
لیلین : جیمین من دارم مامان میشم
جیمین : اره عشقم
جیمین و لیلین رفتن خونه
جیمین : بیبی میخوام که هفته ی دیگه عروسی کنیم
لیلین : اوهوم خوبه
پرش زمانی به روز عروسی .・゜゜・
خیلی ذوق داشتم که میخوام با جیمین ازدواج کنم منو میکاپ کردنو و یه لباس ابی خیلی کم رنگ پوشوندم ( عکس لباس اسلاید بعدی) جیمین اومد دنبالم خیلی جذاب شده بود یه کت شلوار پوشیده بود ( عکس لباس اسلاید بعد)
جیمین : عشقم چقدر جذاب شدی
لیلین : هوم ددی توهم خیلی جذاب شدی
به سالن رفتیم و عاقد اومد و ما باهم ازدواج کردیم
وقتی رفتیم خونه جیمین لباسمو در اورد و شروع کرد به بوس کردنم و برد توی اتاقمون ........
رابطه ای که با جیمین داشتم به بچه اسیبی نزد بعد 9 ماه منو جیمین صاحب یه دختر کوچولو کیوت مثل خود جیمین شدیم و اسمشو گذاشتیم ملودی به معنای روشنایی ، ما توی اکتبر عاشق هم شدیم و زندگی خیلی شیرینی و شروع کردیم .
◌پایان◌
◌ممنون بابت حمایت هاتون خوشملا◌
۱۱.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.