با من از آفتابهای فراوان میگویند...اما مناین جا بر پشتهایدر مه نشستهامبیانتظار طلوعیزخمییا شقایقی در مه، یا زنی در باران؟«دوستم بدار!» یا «دوستش دارم»؟از من مپرس!سهم من از تمام حقیقت، همیناندکی تردید است