گایز برا این خیلی زحمت کشیدممممم!!!

نام داستان:جنگ با شرافت
نبرد به پایان رسیده بود. شاهزاده‌ی آتش بی‌حرکت افتاده بود، روح سوزانش برای همیشه خاموش شده بود. نینجای آب پیروز شده بود، نفس‌هایش آرام اما قلبش سنگین بود. او برنده شده بود، اما این پیروزی بهایی تلخ داشت.

با قدم‌هایی آهسته و سنجیده، به شاهزاده‌ی سقوط‌کرده نزدیک شد. در کنار او زانو زد و با دقت، یک رز سرخ را روی سینه‌اش گذاشت—نمادی از احترام، نه پیروزی. سرش را با سکوتی سنگین پایین آورد و به جنگجویی که نه برای ظلم، بلکه برای مردمش جنگیده بود، ادای احترام کرد، همان‌طور که خودش نیز می‌جنگید.

نینجای آب همیشه به احترام گذاشتن، حتی به دشمنانش، باور داشت. او این را از پدرش آموخته بود، مردی که زمانی دشمنانش را به باغی آرام دعوت می‌کرد، با آن‌ها چای می‌نوشید، و تنها پس از آن به نبرد می‌پرداخت. جنگیدن با شرافت، احترام به کسانی که مجبور به شکست‌شان بود—این راه او بود.

او از جا برخاست و از میدان نبرد دور شد، شاهزاده را در آرامش خود رها کرد. مأموریتی دیگر در انتظارش بود، نبردی دیگر برای جنگیدن. اما او در قلبش درسی را که با خون و اندوه نوشته شده بود، حمل می‌کرد: هیچ جنگجویی بی‌دلیل نمی‌جنگد، و هر دشمنی که سقوط می‌کند، داستانی برای خود دارد.

و بنابراین، با سنگینی وظیفه بر شانه‌هایش و سایه‌ی اندوه در قلبش، به سوی ناشناخته‌ها قدم گذاشت، برای همیشه در مسیر افتخار باقی ماند.
#هنر
#هنرمند
#آرتی
#پوستر
#نینجا
#فتوشاپ
دیدگاه ها (۱۰)

جان من کف کن و اد استوری کن!!!!!

سال ۱۴۰۴

اوهایو،سلام،hi،چطورید رفقا سال جدیدو بهتون میتبریکم،امیدوارم...

بعد از ۱۰۰ سال

#اگر روزی کسی را دیدید که می خندد، پیش از آنکه به خنده هایش ...

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط