اربابان من
اربابان من
نامجون به سمت یونا رفت از مو هاش گرفت
و با کمربند کتکش زد
اعضا هم با آرامش نگاه میکردن حقش بود
نباید به فرشتشون دست میزد
نامجون دست از کار کشید
و همه به سمت میز صبحانه رفتن
اما قبل از اون نامجون به یونا
تذکر داد که حق اذیت شدن و
حتی نزدیک شدن به میا رو نداره
سر میز نشستن میا و چند خدمتکار دیگه داشتن میز رو میچیدن
بقیه خدمتکار ها رفتن و میا داشت چند چیز دیگه رو درست میکرد
نامجون به همه گفت برن میا تا میخاست بره
جلوش رو گرفتن
میا :اتفاقی افتاد ارباب؟(استرس)
شوگا :تو اینجا میمونی(بم)
میا :چی...
حرف میا با حرکت شوگا قطع شد دستش رو گرفت و روی پای خودش نشوند
جونگکوک: صبحانه خوردی
میا: ن...نه ارباب م...میل نداشتم
ف..فقط.ط دارید چیکار میکنید من
من باید برم
تهیونگ: نوچ تو هیجا نمیری
اعضا بیشتر به هم نزدیک شدن و کنار شوگا نشستن
جوری که همه به میا دسترسی داشته باشن
نامجون به سمت یونا رفت از مو هاش گرفت
و با کمربند کتکش زد
اعضا هم با آرامش نگاه میکردن حقش بود
نباید به فرشتشون دست میزد
نامجون دست از کار کشید
و همه به سمت میز صبحانه رفتن
اما قبل از اون نامجون به یونا
تذکر داد که حق اذیت شدن و
حتی نزدیک شدن به میا رو نداره
سر میز نشستن میا و چند خدمتکار دیگه داشتن میز رو میچیدن
بقیه خدمتکار ها رفتن و میا داشت چند چیز دیگه رو درست میکرد
نامجون به همه گفت برن میا تا میخاست بره
جلوش رو گرفتن
میا :اتفاقی افتاد ارباب؟(استرس)
شوگا :تو اینجا میمونی(بم)
میا :چی...
حرف میا با حرکت شوگا قطع شد دستش رو گرفت و روی پای خودش نشوند
جونگکوک: صبحانه خوردی
میا: ن...نه ارباب م...میل نداشتم
ف..فقط.ط دارید چیکار میکنید من
من باید برم
تهیونگ: نوچ تو هیجا نمیری
اعضا بیشتر به هم نزدیک شدن و کنار شوگا نشستن
جوری که همه به میا دسترسی داشته باشن
- ۱.۸k
- ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط