.
.
گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند
هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند...
تا بریزی دردهایت را درونِ دایره
جای همدردی فقط زخمِ زبانت می زنند...
عده ای از دوستی بویی نبردند و فقط
نیش هاشان را به مغزِ استخوانت می زنند...
زندگی را خشک - مثل زنده رودت - می کنند
با تبر بر پایه های آشیانت می زنند...
چون براشان جای استکبار را پُر کرده ای
با تمسخر مشتِ محکم بر دهانت می زنند...
پیش ترها مخفیانه بر زمینت می زدند
تازگی ها آشکارا تازیانت می زنند...
آه! قدری فرق کرده زخم خنجرهایشان
دوستان هم پا به پای دشمنانت می زنند...
گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند
هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند...
تا بریزی دردهایت را درونِ دایره
جای همدردی فقط زخمِ زبانت می زنند...
عده ای از دوستی بویی نبردند و فقط
نیش هاشان را به مغزِ استخوانت می زنند...
زندگی را خشک - مثل زنده رودت - می کنند
با تبر بر پایه های آشیانت می زنند...
چون براشان جای استکبار را پُر کرده ای
با تمسخر مشتِ محکم بر دهانت می زنند...
پیش ترها مخفیانه بر زمینت می زدند
تازگی ها آشکارا تازیانت می زنند...
آه! قدری فرق کرده زخم خنجرهایشان
دوستان هم پا به پای دشمنانت می زنند...
۱.۹k
۱۲ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.