Part 6•~>

Part 6•~>
همون مدقع بابا و مامان در رو باز کردن و مارو دیدن
$ اخ ببخشید ببخشید تقصیر هویون وو گفتم الان نگیم
& اره ببخشید به کارنتون برسید شرمنده بعد که کارتون تموم شد بیاین پایین و رفتنننننن
ویو یورا :
نههه نریددددد همچنان دست کوک دور کمرم بود داشت با خنده نگام میکرد
یورا : یااا مسخره این چه حرکتیه بیا دیدی الان پیش خودشون چه فکری میکنن
کوک : مگ چیه بزا فک کنن الانم بسه دیگه پاشو لباستو عوض کن کنترلمو از دست ندادم اخ اخ حواسم نبود یه تاپ استین حلقه ای با شورتک پام بود سریع پتو رو کشیدم رو خودم
یورا : یا منحرف گمشو بیرونننن
رفت و منم رفتم یه دوش گرفتم نمیدونم چرا کوک اینطوری هی میکرد منم هی قلبم تند میزد بابد با اما حرف بزنم اوه امروز ساعت 6تولد جیمینه اوف رفتم کارامو کردم رفتم پایین بابا ومامان هی منو کوکو میدیدن هی میخندیدن وسط غذا یهو
$ منو باباتون میخوایم برای قرار کاری تا یک هفته بریم بوسان و برگردیم خونه رو میسپریم به شما
یهو همون لحظه غذا پرید تو گلوم کوک بهم آب داد
& خب خداروشکر کوک هس مواظب یورا باشه
الله و اکبر ای خدا اخه سفر کاری من الان باید چی بگم
یورا: اوکی به هرحال من امروز ساعت 6 میرم تولد جیمین شما کی میرید ؟

خب خب خب چقدر راضی بودید ایا داره خوده پیش میره ؟؟؟
شرایططط
لایک :10
کامنت : ۱۷
فالور:14