خیلی وقته پست نذاشتم مگ ن

خیلی وقته پست نذاشتم مگ ن؟؟
اخرین پارتی که گذاشتم رو یادتون میاد😂💔
part 10( آخرین پارت)
درد زیادی تو بازوی جونگ کوک بود اما اعتنایی نکرد. چشماش قرمز قرمز شده بود و گونه هاش خیس خیس. وقتی رسید به بیمارستان، یاد دفعه قبل افتاد که چقدر ترسیده بود. با اون موقع هیچ فرقی نمی کرد. دوباره شده بود ترسو. البته اینبار خیلی فرق داشت.
پرش زمانی به وقتی که جیمین عمل شد و بیدار.
جیمین: کوک.. تو.. خو.. بی؟
جونگ کوک: من مهم نیستم الان تو خوبی؟
جیمین: من خوبم ولی نگران توام
جونگ کوک: نگران من نباش حسابی ترسیدم چرا اینکارو کردی تو مجبور نبودی
جیمین: نمی خواستم چیزیت بشه. وگرنه هیچوقت خودمو نمی بخشیدم. من جراتش رو نداشتم بهش شلیک کنم. پس باید تو اینکارو می کردی. و نباید آسیب میدیدی!
صورت جونگ کوک از شدت درد مچاله شد و لبخند بی رمقی زد.
جونگ کوک: شجاعتت، ارادت، تامل نکردنت، همش، همش سزاوار ستایشه
و همون لحظه بیهوش شد. از شدت خونی که ازش رفته بود رمقی براش نمونده بود.
جیمین: چی شد؟؟ پرستار؟ پرستار!
یکی از پرستارا که مسئول نگهداری از جیمین بود سریع خودشو رسوند.
پرستار: چی شده آقای پارک؟
جیمین به جونگ کوک اشاره کرد. پرستار سری تکون داد و رفت.
پرش زمانی به ماه بعد
جیمین ویو
تمام جراحت های منو کوک خوب شده و تور جهانیمون رو شروع کردیم. الان تو توکیو ژاپن هستیم. و خب کوک هم از دست پدر روانیش نجات پیدا کرد.
قصه ما به سر رسید، جیمین به جونگ کوک نرسیددد
عه چرا رسید😁
با همکاری موچیم
@joun_asal
فالوشه
دیدگاه ها (۲)

بنا به دلایلیپروف تغییر میکنهههه

شماهایی که میگید بی تی اس از هم جدا شدن به خاطر سربازی گروه ...

#نفر_بعدی_در_کار_نیست

های گایزبنده سرما قولدم🤧و یه مدت فعالیت ندارم

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

black flower(p,307)

﴿ برده ﴾۱۵. part شب سرد باران تند تیزی که می‌بارید همه جا رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط