میدانم روزی تو را خواهم دید؛ روزی در حوالی میلادَت... روز
میدانم روزی تو را خواهم دید؛ روزی در حوالی میلادَت... روزی که دیگر برای چراغانی شهر، نیازی به ریسه نیست؛ نورِ وجود تو شهر را روشن خواهد کرد.
تو میآیی و تمام میشود این روزهای سخت نبودنت.
میدانم خواهی آمد؛ اما...
اما اگر من بخواهمَت...
اگر دل بِکَنم از گناهانم...
همان گناهانی که هر سال به آن اقرار میکنم، بی آنکه از قلم بیفتد؛ همان های سالهای قبل، همان های تکراری...
دلهای ما مُرده است.
برای با تو بودن، برای با تو یکی شدن، باید زنده شویم؛ باید مضطر شویم؛ باید دعا کنیم.
میدانم روزی تو را خواهیم دید؛ اگر بخواهیم...
از همین لحظه، همین شب؛ شبِ میلادَت
@Emamzamaniam313
تو میآیی و تمام میشود این روزهای سخت نبودنت.
میدانم خواهی آمد؛ اما...
اما اگر من بخواهمَت...
اگر دل بِکَنم از گناهانم...
همان گناهانی که هر سال به آن اقرار میکنم، بی آنکه از قلم بیفتد؛ همان های سالهای قبل، همان های تکراری...
دلهای ما مُرده است.
برای با تو بودن، برای با تو یکی شدن، باید زنده شویم؛ باید مضطر شویم؛ باید دعا کنیم.
میدانم روزی تو را خواهیم دید؛ اگر بخواهیم...
از همین لحظه، همین شب؛ شبِ میلادَت
@Emamzamaniam313
۹۲۴
۳۱ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.