خوابت را دیدم.....
خوابت را دیدم.....
و خوابت را دیدن چه قدر شیرین است
در روزگارِ سختی
که خودت را دیدن، بَعید است و غَریب.
خوابت را دیدم
و خوابِ امشب،
برای یک عُمر بی تو عاشقی کردن
کافی است... گرمایِ تَنت هنوز اینجاست
انگار واقعی تر از این خواب
حادثه ای در جهان نبوده است.
چَشم هات را دیده بودم و فریاد میزدم "دوستت دارم"
و صدایم به جایی نمیرسید...
توی خودم حَل میشدم
و نمی شد در آغوشت گرفت
آنچنان که باید.. مَشقَّت هایِ بیداری،
یک جایی توی خواب ها نَشت پیدا می کنند...
تو در خوابم چِکّه می کردی،
و تمام بالِشم
خیس خیس است حالا.
خودم را بَغل می کنم
سخت تر می فشارم
و خیال میکنم
که باز هم شاید ادامه داشته باشی.... لَعنتی....
خوابم نمیبرد از شوق
مثل گرمایِ اِعتیادآورِ قِلیان،
توی نفس های خسته،
در چشم هام میلولی و دور و نزدیک می شوی
مثل عطرِ سردِ گلِ یخ، تا تهِ مغزم رُسوب میکنی...
میمیری هرشب به خوابم بیایی ؟؟
و خوابت را دیدن چه قدر شیرین است
در روزگارِ سختی
که خودت را دیدن، بَعید است و غَریب.
خوابت را دیدم
و خوابِ امشب،
برای یک عُمر بی تو عاشقی کردن
کافی است... گرمایِ تَنت هنوز اینجاست
انگار واقعی تر از این خواب
حادثه ای در جهان نبوده است.
چَشم هات را دیده بودم و فریاد میزدم "دوستت دارم"
و صدایم به جایی نمیرسید...
توی خودم حَل میشدم
و نمی شد در آغوشت گرفت
آنچنان که باید.. مَشقَّت هایِ بیداری،
یک جایی توی خواب ها نَشت پیدا می کنند...
تو در خوابم چِکّه می کردی،
و تمام بالِشم
خیس خیس است حالا.
خودم را بَغل می کنم
سخت تر می فشارم
و خیال میکنم
که باز هم شاید ادامه داشته باشی.... لَعنتی....
خوابم نمیبرد از شوق
مثل گرمایِ اِعتیادآورِ قِلیان،
توی نفس های خسته،
در چشم هام میلولی و دور و نزدیک می شوی
مثل عطرِ سردِ گلِ یخ، تا تهِ مغزم رُسوب میکنی...
میمیری هرشب به خوابم بیایی ؟؟
۲۰.۶k
۲۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.