دلیل اصلی.... خوب بهتره بگم هیچ کدومشون جذبم نکردن
_دلیل اصلی.... خوب بهتره بگم هیچ کدومشون جذبم نکردن
دوتا گیالسی پر کرد و به طرف شوگا رفت
_دفعه بعد جذاب بیار
نیشخندی زد .شوگا گیالسی رو از تهیونگ گرفت و به سمت
پنجره اتاق تهیونگ رفت تا از منظره بیرون لذت ببره
_یه خرگوش برات دارم
تهیونگ با شنیدن این حرف مشروب تویه گلوش پرید وبریده
بریده گفت
_خرگوش... اون دی..گه کیه؟
_وقتی ببینیش میفهمی
_پس بهتره زودتر بیاریش خودت که میدونی اگه حوصلم سر
بره نمیفهمم چیکار میکنم
_اوهوم درجریانم همیشه گند میزنی اصلانگران نباشیا اگه جور نشدخودم میام پیشت
_یااا !چی میگی؟
شوگا قهقه ای زد و از اتاق بیرون اومد تا نقشه اش رو به
جونگ کوک بگه
(جونگ کوک)هیونگ تو دفتر منو ندیدی؟؟
_کدوم دفتر؟؟
_همونی که توش خاطره هامو مینوشتم
_مگه توی اتاقت نبود ؟؟
کوکی لبش رو اویزون کرد و گفت
_نوچ
_اشکال نداره برات پیدا میکنم
کوکی دوید سمت جیمین و بغلش کرد
(جیمین) چی شد؟؟اگه میدونستم به خاطر یه دفتر اینطوری
میپری بغلم دعا میکردم زودتر گم بشه
_به خاطر دفتر که نیست
کوکی اینو گفت و از بغل جیمین بیرون اومد
_یه لحظه یاد مامانم افتادم ، تو خیلی مهربونی هیونگ وقتی
از اینجا برم دلم برات تنگ میشه
(جیمین ) منم دلم تنگ میشه برات اما یادت که نرفته من
دوست تهیونگم میام پیشت الانم بهتره این هندی بازی رو
تمومش کنیم اشکم داره درمیاد
خمیازه ای کشید
_من خیلی خسته ام
و خواست بره که استراحت کنه
_راستی من تویه بیمارستان غذا خوردم چیزی نمیخورم تو
زنگ بزن برات غذا بیارن
_باشه هیونگ خوب بخواب
نظر فراموش نکنید و اینکه بفرستم ادامشو؟😐🍷
دوتا گیالسی پر کرد و به طرف شوگا رفت
_دفعه بعد جذاب بیار
نیشخندی زد .شوگا گیالسی رو از تهیونگ گرفت و به سمت
پنجره اتاق تهیونگ رفت تا از منظره بیرون لذت ببره
_یه خرگوش برات دارم
تهیونگ با شنیدن این حرف مشروب تویه گلوش پرید وبریده
بریده گفت
_خرگوش... اون دی..گه کیه؟
_وقتی ببینیش میفهمی
_پس بهتره زودتر بیاریش خودت که میدونی اگه حوصلم سر
بره نمیفهمم چیکار میکنم
_اوهوم درجریانم همیشه گند میزنی اصلانگران نباشیا اگه جور نشدخودم میام پیشت
_یااا !چی میگی؟
شوگا قهقه ای زد و از اتاق بیرون اومد تا نقشه اش رو به
جونگ کوک بگه
(جونگ کوک)هیونگ تو دفتر منو ندیدی؟؟
_کدوم دفتر؟؟
_همونی که توش خاطره هامو مینوشتم
_مگه توی اتاقت نبود ؟؟
کوکی لبش رو اویزون کرد و گفت
_نوچ
_اشکال نداره برات پیدا میکنم
کوکی دوید سمت جیمین و بغلش کرد
(جیمین) چی شد؟؟اگه میدونستم به خاطر یه دفتر اینطوری
میپری بغلم دعا میکردم زودتر گم بشه
_به خاطر دفتر که نیست
کوکی اینو گفت و از بغل جیمین بیرون اومد
_یه لحظه یاد مامانم افتادم ، تو خیلی مهربونی هیونگ وقتی
از اینجا برم دلم برات تنگ میشه
(جیمین ) منم دلم تنگ میشه برات اما یادت که نرفته من
دوست تهیونگم میام پیشت الانم بهتره این هندی بازی رو
تمومش کنیم اشکم داره درمیاد
خمیازه ای کشید
_من خیلی خسته ام
و خواست بره که استراحت کنه
_راستی من تویه بیمارستان غذا خوردم چیزی نمیخورم تو
زنگ بزن برات غذا بیارن
_باشه هیونگ خوب بخواب
نظر فراموش نکنید و اینکه بفرستم ادامشو؟😐🍷
۷.۹k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.