°فیک جونگکوک°
°فیک جونگکوک°
عنوان="A generous appreciation"
درخواستی از طرف https://wisgoon.com/moon_blak
#part_2_Introduction
از پله ها قدم به قدم بالا رفتم...و در اتاق همیشگی خودمو باز کردم...یه پنجره تمام ویو و وسایلی که بیشترشون روکش خای پارچه ای سفید داشتن...وارد اتاق شدمو از پنجره به نمای بیرون خیره شدم...تک تک دونه های برف بی وقفه با سطح زمین برخورد داشتن و جاده ای که پر از پوچی بود، هر از گاهی ماشین های حمل بار میرفتن و میومدن...
رشته های درهم تنیده شده ی افکارم با صدای باز و بسته شدن در ویلا از بین رفت...تا جایی که میدونم منتظر هیچکس نبودم...فقط تنهایی با درد خودمو میخواستم...دویدم سمت طبقه پایین ولی با چیزی که دیدم همون قسمت وسط راه پله خشکم زد...چرا اینجا بود؟! چطور با خبر شده؟!
+ا.ت حدس میزدم
با لبخند هیستیریکی نزدیک تر میشد...انگار پین شدم...خوشحال باشم یا ناراحت؟!برای لحظه ای انگار بال دراورده بودمو میخواستم پرواز کنم اما تو همون لحظه زمین زیر پامو خالی کردن...
_ج...جونگکوک...
ولی این تصمیم من بود...میخواستمش...هیچجوره قرار نیست پشیمون بشم...هرکار میکنم برای بدست آوردنش...
+جاخوردی؟ وقتی شنیدم یه مدت اومدی ویلا گفتم بد نیست همراهت باشم
اون لبخند هیستیریک هنوز روی لباش بودو خشک نشده بود...
_البته...چه بهتر...بالا اتاقاش زیاده...یه اتاق پیدا کن
+نه زیاد نمیمونم
این درسته که میخوام از هر روشی برای بدست آوردن برادرم استفاده کنم؟ عشق جئون کورم کرده... این نقشه ی کثیف منه...
#end_of_the_second_part
چطوره؟میدوستینش؟
راستی هر پنجشنبه پارت میزارم از هر فیک:))))
عنوان="A generous appreciation"
درخواستی از طرف https://wisgoon.com/moon_blak
#part_2_Introduction
از پله ها قدم به قدم بالا رفتم...و در اتاق همیشگی خودمو باز کردم...یه پنجره تمام ویو و وسایلی که بیشترشون روکش خای پارچه ای سفید داشتن...وارد اتاق شدمو از پنجره به نمای بیرون خیره شدم...تک تک دونه های برف بی وقفه با سطح زمین برخورد داشتن و جاده ای که پر از پوچی بود، هر از گاهی ماشین های حمل بار میرفتن و میومدن...
رشته های درهم تنیده شده ی افکارم با صدای باز و بسته شدن در ویلا از بین رفت...تا جایی که میدونم منتظر هیچکس نبودم...فقط تنهایی با درد خودمو میخواستم...دویدم سمت طبقه پایین ولی با چیزی که دیدم همون قسمت وسط راه پله خشکم زد...چرا اینجا بود؟! چطور با خبر شده؟!
+ا.ت حدس میزدم
با لبخند هیستیریکی نزدیک تر میشد...انگار پین شدم...خوشحال باشم یا ناراحت؟!برای لحظه ای انگار بال دراورده بودمو میخواستم پرواز کنم اما تو همون لحظه زمین زیر پامو خالی کردن...
_ج...جونگکوک...
ولی این تصمیم من بود...میخواستمش...هیچجوره قرار نیست پشیمون بشم...هرکار میکنم برای بدست آوردنش...
+جاخوردی؟ وقتی شنیدم یه مدت اومدی ویلا گفتم بد نیست همراهت باشم
اون لبخند هیستیریک هنوز روی لباش بودو خشک نشده بود...
_البته...چه بهتر...بالا اتاقاش زیاده...یه اتاق پیدا کن
+نه زیاد نمیمونم
این درسته که میخوام از هر روشی برای بدست آوردن برادرم استفاده کنم؟ عشق جئون کورم کرده... این نقشه ی کثیف منه...
#end_of_the_second_part
چطوره؟میدوستینش؟
راستی هر پنجشنبه پارت میزارم از هر فیک:))))
۳.۴k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.