دلم خسته از این دنیا که نامش زندگی باشد

دلم خسته از این دنیا که نامش زندگی باشد
اگر این زندگی باشد دگر زندان کجا باشد

جوانی گرچه خوش باشد دو روز زندگانی را
ولی از بس ستم دیدم نمی خواهم جوانی را!
دیدگاه ها (۱)

راستیآرزو ﮐُﻨَﻣَتبرآورده شدن بلدی ‌. . .

آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسیداز گناه اولین بر حضرت آد...

زیر باران در نسیم آهسته بوسیدم تورامی شکفت از دامنت رنگین کم...

🍂 آنکه آسوده ی خواب است به بازوی رقیببالش نم زده از گریه چهم...

خسته شدم از بس بخاطر اینکه دل کسی رو نشکونم خودمو کوچک کردمد...

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

پارت ۱۱ بسه ولم کن * جیغ و گریه* (نامجون نگران شد و ولش کرد)...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط