Meh Elud Lake

Meh Elud Lake.....
پارت ۱۰

صلوات محمدی پسند بفرستید بعد ۵ ماه شروع کنیم👍...



خانم شیم مینجی قدم های آرومی رو به سمت دختر برداشت ... روی زانو هایش نشست و موهای دختر و از جلوی صورتش عقب زد ....
با صدایی پر از درک گفت : دخترم؟ حالت خوبه ؟
..... جنی جوابی نداشت ... بلند زجه میزد و گریه میکرد
شیم مینجی آروم زیر بازوی او را گرفت از روی زمین بلندش کند .....

خانم شیم : شششش.... دخترم ... آروم باش.... بیا بریم اتاق من .. یکم آروم شو بعدش راجب برادرت با هم حرف میزنیم...

جنی وقتی فهمید خانم شیم راجب برادرش اطلاعاتی داره... توی قلبش هاله ای از امید شد .... شاید برادرش اونقدر هم بی نام و نشون نبود ... شاید کسی ازش خبر داشت که توی این بیمارستان بزرگ ... برادرش کجا داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه....

جنی سعی کرد روی پاهایش بایسته.... حداقل به خاطر جونگکوک باید به خودش میومد....
آروم وارد اتاق خانم شیم شد .... بدنش هنوز از استرس میلرزید ...
خانم شیم او را روی صندلی نشوند و خودش هم پشت میزش نشست.... پرونده ای رو از توی کشو در اورد و روی میز گذاشت ...

خانم شیم : دخترم .. نگاه کن ... این پرونده برادرته .... دیگه گریه نکن تا راجبش جرف بزنیم..
جنی : خ..خان..خانم شیم .... التماستون میکنم ... ف..فقط بگید که زنده اس ...
خانم شیم لبخندی زد و گفت : شششش .. این چه حرفیه ؟ اون هنوز جوونه... به اندازه تار های سفید موی من باید سختی بکشه .. شما ها هنوز اول کارید.... نمیتونم بگم حالش عاليه ... توی پرونده اش نوشته شد تصادف بدی و داشته .. با خونریزی مغزی مواجه شده و الان توی کما ست ....
جنی : ن.. نه.. امکان نداره.... خدای من ...
گریه های دختر شدت گرفت ....
خانم شیم نگاهی به صورت خیس دختر کرد.... شاید داشت فکر می‌کرد که از الان این استرس براشون خیلی زوده ... اما دختر حالا باید با علت اصلی پنهون کردن پرونده توسط خانم شیم با خبر میشد....


پارت ۱۱ بزودی....
چه عجبببب🗿💔