دفترچه خاطرات
دفترچه خاطرات💫
part:⁹
حالش واقعا خوب نبود
تمام دست ها و پاهاش زخم شده بود
دکتر:خب همراه شمایید؟
جین:بله
دکتر:خب ضربه های زیادی به ایشون خورده ولی خداروشکر جایی شون نشکسته..ولی متاسفانه معده شون خیلی ضعیف شده و ممکنه دیگه هیچ وقت خوب نشند برای همین توصیه میکنم همیشه همراهش باشید اگر چیزی شد به من خبر بدید و اینکه اگر میخواید زیاد درد نکشند کمک اش کنید که وزن اش رو کم کنه اولین روز هایی که رژیم بگیره یا ورزش کنه معده اش درد میگیره ولی بعدش کم کم اوکی میشه من براشون دارو تجویز میکنم لطفا برید پایین و بگیرید امشب هم مهمون ما هستند ،به زودی بیدار میشه ولی اگر بیدار شد نیازی به خبر کردن ما نیست.
تهیونگ:هوفف باورم نمیشه واقعا باورم نمیشه لیزا بگم چی بشی!
جین:ممنونم دکتر
دکتر:خواهش میکنم.
جین:تهیونگ تو اینجا بمون من برم دارو هاش رو بخرم.
تهیونگ:اوکی
ویو تهیونگ
رو صندلی کنار تخت نشستم
به صورتش خیره شدم
واقعا خیلی تپل بود ولی در هر صورت خیلی گوگولی بود
مخصوصا اون خال کنار چشمش.
۵ دقیقه بعد
۵ دقیقه ای گذشت و بالاخره دیدم چشماش باز شدن
خیلی زود بیدار شد
تا پاشد چشماش رو از درد فشار داد و صدای نک و ناله اش در اومد
تهیونگ:حالت خوبه؟جایی درد میکنه یا میخوای دکتر خبر کنم؟
ا.ت:معدم...خیلی درد میکنه(ناراحت)
تهیونگ:هوفف لیزا.....اشکال نداره دکتر گفت کم کم خوب میشی
ا.ت:تو منو نجات دادی؟
تهیونگ:آره
ا.ت:برای چی نجاتم دادی..من لیاقت زندگی ندارم!
تهیونگ:اشتباه نکن همه ی انسان ها لیاقت زندگی رو دارن..تازه چه برسه به تو که اینقدر گوگولی و کیوتی
ا.ت:اوه جدی...مرسی آقای؟
تهیونگ:کیم تهیونگ هستم ولی نمیخواد آقا صدام کنی خوشم نمیاد
ا.ت:مرسی تهیونگ اوپا
تهیونگ:خواهش میکنم(لبخند)
ا.ت:ببخشید فضولی میکنم ولی شما با کیم سوک جین رابطه ای دارید آخه صبح تو مدرسه دیدمتون؟
تهیونگ:اوه جین به تو نگفته بود؟من برادر بزرگتر جین هستم
ا.ت:اها من یه فکرایی دیگه ای کردم(خنده ریز)
تهیونگ:حالا خودت چه نسبتی با جین داری؟
ا.ت:تازگی ها تقریبا با هم دوست شدیم.
تهیونگ:آها.جین رفت دارو هات رو بگیره و راستي من بجای لیزا ازت معذرت خواهی میکنم.
ا.ت:چرا تو.؟
تهیونگ:علاوه بر داداش جین من داداش لیزا هم هستم ولی خب برادر ناتنی لیزا و جین.
ا.ت:اوه(تعجب)
تهیونگ:جدی ببخشید.
ا.ت:اشکال نداره به هر حال که رفتار تو یه دنیا با لیزا فرق میکنه
تهیونگ:مرسی(لبخند)
همون لحظه در اتاق زده شد و جین اومد تو
جین:یااااا من پایین رفتم بیگاری بعد شما با هم میخندین؟نچ نچ اصلا رفتار درستی نیست🗿
ا.ت:(خنده)
تهیونگ:اینقدر غر غر نکن
جین:دارو ها رو گرفتم اما فقط دارو نیست ا.ت دکتر گفت باید ورزش کنی و رژیم بگیری.
ادامه دارد......
part:⁹
حالش واقعا خوب نبود
تمام دست ها و پاهاش زخم شده بود
دکتر:خب همراه شمایید؟
جین:بله
دکتر:خب ضربه های زیادی به ایشون خورده ولی خداروشکر جایی شون نشکسته..ولی متاسفانه معده شون خیلی ضعیف شده و ممکنه دیگه هیچ وقت خوب نشند برای همین توصیه میکنم همیشه همراهش باشید اگر چیزی شد به من خبر بدید و اینکه اگر میخواید زیاد درد نکشند کمک اش کنید که وزن اش رو کم کنه اولین روز هایی که رژیم بگیره یا ورزش کنه معده اش درد میگیره ولی بعدش کم کم اوکی میشه من براشون دارو تجویز میکنم لطفا برید پایین و بگیرید امشب هم مهمون ما هستند ،به زودی بیدار میشه ولی اگر بیدار شد نیازی به خبر کردن ما نیست.
تهیونگ:هوفف باورم نمیشه واقعا باورم نمیشه لیزا بگم چی بشی!
جین:ممنونم دکتر
دکتر:خواهش میکنم.
جین:تهیونگ تو اینجا بمون من برم دارو هاش رو بخرم.
تهیونگ:اوکی
ویو تهیونگ
رو صندلی کنار تخت نشستم
به صورتش خیره شدم
واقعا خیلی تپل بود ولی در هر صورت خیلی گوگولی بود
مخصوصا اون خال کنار چشمش.
۵ دقیقه بعد
۵ دقیقه ای گذشت و بالاخره دیدم چشماش باز شدن
خیلی زود بیدار شد
تا پاشد چشماش رو از درد فشار داد و صدای نک و ناله اش در اومد
تهیونگ:حالت خوبه؟جایی درد میکنه یا میخوای دکتر خبر کنم؟
ا.ت:معدم...خیلی درد میکنه(ناراحت)
تهیونگ:هوفف لیزا.....اشکال نداره دکتر گفت کم کم خوب میشی
ا.ت:تو منو نجات دادی؟
تهیونگ:آره
ا.ت:برای چی نجاتم دادی..من لیاقت زندگی ندارم!
تهیونگ:اشتباه نکن همه ی انسان ها لیاقت زندگی رو دارن..تازه چه برسه به تو که اینقدر گوگولی و کیوتی
ا.ت:اوه جدی...مرسی آقای؟
تهیونگ:کیم تهیونگ هستم ولی نمیخواد آقا صدام کنی خوشم نمیاد
ا.ت:مرسی تهیونگ اوپا
تهیونگ:خواهش میکنم(لبخند)
ا.ت:ببخشید فضولی میکنم ولی شما با کیم سوک جین رابطه ای دارید آخه صبح تو مدرسه دیدمتون؟
تهیونگ:اوه جین به تو نگفته بود؟من برادر بزرگتر جین هستم
ا.ت:اها من یه فکرایی دیگه ای کردم(خنده ریز)
تهیونگ:حالا خودت چه نسبتی با جین داری؟
ا.ت:تازگی ها تقریبا با هم دوست شدیم.
تهیونگ:آها.جین رفت دارو هات رو بگیره و راستي من بجای لیزا ازت معذرت خواهی میکنم.
ا.ت:چرا تو.؟
تهیونگ:علاوه بر داداش جین من داداش لیزا هم هستم ولی خب برادر ناتنی لیزا و جین.
ا.ت:اوه(تعجب)
تهیونگ:جدی ببخشید.
ا.ت:اشکال نداره به هر حال که رفتار تو یه دنیا با لیزا فرق میکنه
تهیونگ:مرسی(لبخند)
همون لحظه در اتاق زده شد و جین اومد تو
جین:یااااا من پایین رفتم بیگاری بعد شما با هم میخندین؟نچ نچ اصلا رفتار درستی نیست🗿
ا.ت:(خنده)
تهیونگ:اینقدر غر غر نکن
جین:دارو ها رو گرفتم اما فقط دارو نیست ا.ت دکتر گفت باید ورزش کنی و رژیم بگیری.
ادامه دارد......
- ۵.۴k
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط