به مهتابی ترین شبهای با من بودنت سوگند
به مهتابی ترین شبهای با من بودنت سوگند
به آن لحظه که تب بودم به گرمای تنت سوگند
به هر چیزی که بودی در حضورم؛ خوب یا بد
قضاوتهایِ حساس و همیشه روشنت سوگند
بهانه پشت هر واژه ،حسادت های بی پروا
به خواب خوب و بیداری به یاد ایمنت سوگند
به هر باری که میگویی عزیزم دوستت دارم
و انگشت اشاره بر لب و بوسیدنت سوگند
به وسواست میان عاشقی های دو پهلویت
به پیش دیگران هرلحظه از من گفتنت سوگند
به دستانت که بی پروا نوازش میکند من را
به گاهی رفتن و ساده گذشتن از منت سوگند
میان خواب من هرشب توبا من تانگو میرقصی
به بوی عطر بر جا مانده از پیراهنت سوگند
به فکر روز دیداری که هر دو در تپش بودیم
به یاد حالت مستی و آن لب چیدنت سوگند
تمام عشق و احساسم فقط با تو خدایی شد
به این عشق خدایی و به با من بودنت سوگند
بانو ارزوپناهی
به آن لحظه که تب بودم به گرمای تنت سوگند
به هر چیزی که بودی در حضورم؛ خوب یا بد
قضاوتهایِ حساس و همیشه روشنت سوگند
بهانه پشت هر واژه ،حسادت های بی پروا
به خواب خوب و بیداری به یاد ایمنت سوگند
به هر باری که میگویی عزیزم دوستت دارم
و انگشت اشاره بر لب و بوسیدنت سوگند
به وسواست میان عاشقی های دو پهلویت
به پیش دیگران هرلحظه از من گفتنت سوگند
به دستانت که بی پروا نوازش میکند من را
به گاهی رفتن و ساده گذشتن از منت سوگند
میان خواب من هرشب توبا من تانگو میرقصی
به بوی عطر بر جا مانده از پیراهنت سوگند
به فکر روز دیداری که هر دو در تپش بودیم
به یاد حالت مستی و آن لب چیدنت سوگند
تمام عشق و احساسم فقط با تو خدایی شد
به این عشق خدایی و به با من بودنت سوگند
بانو ارزوپناهی
۵.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.