دوست دارم که تو را«شعر» بگویم ؛ غزلم!
دوست دارم که تو را«شعر» بگویم ؛ غزلم!
به تو هی « جان من » و « عمر» بگویم ؛ عسلم!
دوست دارم که تو را سیر بنوشم؛ ای عشق !
حس کنم عطر نفس های تو را در بغلم
تو که تقدیر منی حال مرا زیبا کن
مهر تو گشته عجین با دل من از ازلم
من شدم عاشق شهری که تویی یوسف آن
به زلیخا شدنم شهره و ضرب المثلم
کلماتم همه درگیر تو و عشق تواند
مثنوی ! شعر سپیدم ! هیجانم ! غزلم !
می نویسم دوسه خط بوسه ی پنهانی را
طاقتش نیست به این بوسه ؛ نه کاغذ ؛ نه قلم
من بهم ریخته ام اصل همه قافیه ها
که در این مصرع آخر « تو » بمانی و « دلم » ...
به تو هی « جان من » و « عمر» بگویم ؛ عسلم!
دوست دارم که تو را سیر بنوشم؛ ای عشق !
حس کنم عطر نفس های تو را در بغلم
تو که تقدیر منی حال مرا زیبا کن
مهر تو گشته عجین با دل من از ازلم
من شدم عاشق شهری که تویی یوسف آن
به زلیخا شدنم شهره و ضرب المثلم
کلماتم همه درگیر تو و عشق تواند
مثنوی ! شعر سپیدم ! هیجانم ! غزلم !
می نویسم دوسه خط بوسه ی پنهانی را
طاقتش نیست به این بوسه ؛ نه کاغذ ؛ نه قلم
من بهم ریخته ام اصل همه قافیه ها
که در این مصرع آخر « تو » بمانی و « دلم » ...
۶۷.۱k
۰۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.