میخواهمت نمیدانم که بودم که خواهم بود

می‌خواهمت نمی‌دانم که بودم که خواهم بود
و چه می‌شوم اما میخواهمت تا نهایت ویرانی


#نزار_قبانی
دیدگاه ها (۱)

خوش بود لب آب و گل و سبزہ و نسرین افسوس ڪہ آن گنج روان رهگذر...

‌‌‌و فکر می کنم گاهی هنوز...کسی شبیه من تو را نگاه میکندشبیه...

جز توهیچ چیز و هیچکس دو جا و یکی نیست.هم‌زمان فرسنگ ها از من...

من که خود زاده ی سرمایشب دی ماهم !بی تو با سردی بی رحم زمستا...

می گویند گاهی تنها یک دعای ازته دل کافیست تا همچی عوض شودنمی...

اگر تمام خاطراتم در این سرزمین به خاکستر بدل شوند و جز ویران...

می گویند گاهی تنها یک دعای از ته دل کافیست تا همه چیز عوض شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط