یه روزی

یـــهِ روزی
اینـــقَدر روم غـِــیرَت داشــت
کِه بِهـِــم میگفت
نَبیـــنَم جلو هَر خَـــری
چــــال لُپـــات دَر بـــیادا
وَلی اَلان
وَقتی بِه گذَشتـَــمون فِکر میــــکنم
اوَل یه چـــال رو لُپــَـم میـــُـفته
بَدِشَم از چـِـــشَم اَشک میفته :)


#Zahra
#✋:)
دیدگاه ها (۱)

•||دلم برا عزرائیل میسوزه•||بیاد چیمو بگیره؟¿•||جونمو؟—_—•||...

میشع همین الان بهم پی ام بدیع :))خیلی لازمت دارم:))مثه قدیما...

تــو کهـ حـالتـ خـوبـهـ[:)]بـگذریـم منمـ خـوبـمــ[☘:(]

•|شایَد وُجودَمـ بهـ کَسیـ آرامِشـ نَدهـ•|وَلیـ همینـ کهـ حِ...

سناریو لینو

### فصل دوم | پارت پنجم نویسنده: Ghazal عکس روی میز بود و ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط