{دیدمَت؛
{دیدمَت؛
لرزید دستم؛
چادر افتاد از سرم..
یک نفر پرسید:خوبے؟! گفتم:اکنون بهترم!
زیرِ لب با اخم گفتے:چادُرَت را جمع کن...
خندهرو؛
آهستہ تَر گفتم:اطاعت سرورَم...
لرزید دستم؛
چادر افتاد از سرم..
یک نفر پرسید:خوبے؟! گفتم:اکنون بهترم!
زیرِ لب با اخم گفتے:چادُرَت را جمع کن...
خندهرو؛
آهستہ تَر گفتم:اطاعت سرورَم...
۱.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲