{دیدمَت؛لرزید دستم؛چادر افتاد از سرم..یک نفر پرسید:خوبے؟! گفتم:اکنون بهترم!زیرِ لب با اخم گفتے:چادُرَت را جمع کن...خندهرو؛آهستہ تَر گفتم:اطاعت سرورَم...