دیدمت

{دیدمَت؛

لرزید دستم؛

چادر افتاد از سرم..

یک نفر پرسید:خوبے؟! گفتم:اکنون بهترم!

زیرِ لب با اخم گفتے:چادُرَت را جمع کن...
خنده‌رو؛

آهستہ تَر گفتم:اطاعت سرورَم...
دیدگاه ها (۰)

پاینده باد کسانی که،از پاکیشان عشق آغاز میشود،از صداقتشان عش...

بار اول که دیدمتچنان بی مقدمه زیبا بودیکه چند روز بعدیادم اف...

جایی میشناسید بچگیمو پس بدن؟! جایی می‌شناسید که سر درش نوشته...

اگـر فردا آخـرین روز دنـیا باشد جالـب است!تمام خطـوط تلفن دن...

برادرای هایتانی پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط