فیک شاهزاده من

که فاصله گرفت

با پته منه گفتم

رومی:چ چکار میکنید

جیمین:بوست کردم معلوم نیست

رومی:تویی بزنم پسره اوه

جیمین:گوگولی
و سرم ناز کرد از اتاق بیرون رفت هنوز تو شوک بودم وا واقعا الان منو دوست داره جدی

از اتاق رفتم بیرون که اجونا گفت بیا غذا رو درست کن ببینم کجا بودی

رومی:ببخشید آجوما

رفتم سری یه چیزی برهم کردم و یه پاستا ماست ریحان درست کردم

سرو کردم که جیمین دستم گرفت

با تمام جدیت و آروم گفتم

رومی:جیمین ول کن دیوونه شدی

دستم کشیدم بیرون آروم گفتم احمق که ابروهاشو بالا کرد یه جوری اشاره کرد شب درست میکنم ترسیدم

ظرف هارو جمع کردم رفتم تو اتاقم دراز کشیدم‌ اره گفتم چقدر دلم برای مامان و داداش تنگ شده بود قطره ای اشکی از گوشه چشمم افتاد پایین

که تقه ای به در خورد

رومی :بله

در باز شد آجوما بود

رومی:عه آجوما چی شده

آجوما:عزیزم میگم صبح ساعت ۹بلند شو شب مهمون داریم باید بلند شیم خونه تمیز کنیم کلی کار داریم

رومی:چشم شب بخیر

آجوما:شب بخیر

خیلی سری خوابم برد
دیدگاه ها (۰)

فیک عشق ابدی

تولدت مبارک زیباممم

فیک شاهزاده من

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط