p18
لوهان:نتونستم دلم نیومد اون پسر خیلی مظلومه
جونگ کوک:درسته، جیمین و مثل داداش واقعیم میبینم اگه اونم منو همینطور ببینه
(فلش بک)
م.جیمین:تو..تو چرا به من نگفتی که زن دوم داری هاااا...اگه جیمین بزرگ بشه چجور میخوای بهش بگی م..من اینجا نمیمونم پسرمو برمیدارم و از اینجا میرم
لوهان:جون ده خفه شو
م.جیمین:تو خیلی کثیفی...من هیچوقت نمیزارم پسر پدری مثل تو داشته باشه تو آدم کثیفی هستی
لوهان:باشه ازش طلاق میگیرم خوبه؟قول میدم پیشتون بمونم
جون ده چیزی نگفت و رفت اتاقش
بعد هشت سال جیمین ۱۴ سالش بود که لوهان بازم به جون ده خیانت کرد و توی این چندسال بازم پیش زن دومش بود و از زن دوم یه پسر داشت جون ده وقتی یک رو لوهان خونه نبود وسایلاشو جمع کرد و به کمک سه هون خواهرش از اون عمارت فرار کردن چند سالی توی خونه خواهرش زندگی کردن جون ده هرروز میرفت و واسه خودش کار پیدا میکرد ولی اصلا کاری وجود نداشت که با علاقه خودش باشه شیم جونگ شین خواهرشوهر جون ده که بهترین شرکت و بهترین عمارت رو داشت برای جون ده یه خونه معمولی و یه مغازه شیرینی و نان های فانتزی که واقعا با علاقه خودش درست شده بود بله بعد دو سالی که جیمین ۱۶ ساله بود دوسه بار پدرش میومد جلدی مدرسه و بهش سر میزد ولی جیمین بهش محل سگم نمیداد خلاصه الان لوهان با زن دومش جسی و پسرش جونگ کوک زندگی میکرد جونگ کوک پسری که به پدرش رفته و به جورایی خلافکاره 😎 که توی یه روز دل هردختری رو میتونه ببره خیلی دوست داره برادرش جیمین که از خودش چهار سال بزرگ بود رو ببینه درسته عکسشو تاحالا دیده ولی از نزدیک ندیدتش جونگ کوک با درخواست خودش بادیگارد لوهان شده بود) (خلاصه اگه سوالی هست من هستم)
لوهان:یه روزی میرسه که ببینیش
جونگ کوک:راستی بابا اگه تونستی واسه خودت یه بادیگارد بگیر من میخوام بادیگارد اون دختر خوشگله بشم
لوهان:کدوم دختره؟
جونگ کوک:اونی که الان توی حیاطه اوناهاش
لوهان:جی..جی هی رو میگی؟
جونگ کوک:هوم
لوهان:اون دوست پسر داره و دختر خاله جیمینه
جونگ کوک:وای هیف شد...حالا از کجا معلوم شاید عاشقم شد
لوهان:دیکه تو شروع نکن راه بیوفت
جونگ کوک:هوم نظرت چیه؟برم بادیگاردش بشم مطمئنم قبولم میکنه
لوهان:نمیدونم هر کاری میکنی بکن
جونگ کوک:پس فردا شروع میکنم
لوهان:پس بهتره اسمتو عوض کنی چون مادر جیمین اگه اسمتو بشنوه میشناستت
(بچه ها اینجا جئون جونگ کوک رو پارک جونگ کوک هست چون دیگه پدرش لوهانه)
جونگ کوک:اوک
جونگ کوک تمام مدت به دختری که داشت توی حیاط میچرخید و دنبال سویچش میگشت نگاه میکرد
لوهان:چیه میخوای برو کمکش کن تا پیدا کنه
جونگ کوک:منظورت چیه؟
لوهان:سویچش پیش منه
جونگ کوک:کو؟
لوهون:ایناهاش
لوهان تا دستشو آورد بالا جونم کوک سویچ رو از دستش قاپید و از ماشین پیاده شد
جونگ کوک:سلام پرنسس
+س..سلام
جونگ کوک:فکر کنم دنبال این میگردی
+عااا اره این پیش شما چیکار میکنه؟
جونگ کوک:خوب بغل ماشین من بود
+ممنون
دستش آورد جلوم تا بگیرتش ولی آورد بالا
+یاااا بده دیگه
جونگ کوک:هی هی برو عقب
+چته بده دیگه
جونگ کوک:بفرما کوچولو
+یاااا من کوچولو نیستم
جونگ کوک:بعدا میبینمت کوچولو
+آخه کی میخواد ببینمت که(با خودش)
خواستم سوار ماشین بشم که یکی بازومو گرفت برگشتم که
جونگ کوک:درسته، جیمین و مثل داداش واقعیم میبینم اگه اونم منو همینطور ببینه
(فلش بک)
م.جیمین:تو..تو چرا به من نگفتی که زن دوم داری هاااا...اگه جیمین بزرگ بشه چجور میخوای بهش بگی م..من اینجا نمیمونم پسرمو برمیدارم و از اینجا میرم
لوهان:جون ده خفه شو
م.جیمین:تو خیلی کثیفی...من هیچوقت نمیزارم پسر پدری مثل تو داشته باشه تو آدم کثیفی هستی
لوهان:باشه ازش طلاق میگیرم خوبه؟قول میدم پیشتون بمونم
جون ده چیزی نگفت و رفت اتاقش
بعد هشت سال جیمین ۱۴ سالش بود که لوهان بازم به جون ده خیانت کرد و توی این چندسال بازم پیش زن دومش بود و از زن دوم یه پسر داشت جون ده وقتی یک رو لوهان خونه نبود وسایلاشو جمع کرد و به کمک سه هون خواهرش از اون عمارت فرار کردن چند سالی توی خونه خواهرش زندگی کردن جون ده هرروز میرفت و واسه خودش کار پیدا میکرد ولی اصلا کاری وجود نداشت که با علاقه خودش باشه شیم جونگ شین خواهرشوهر جون ده که بهترین شرکت و بهترین عمارت رو داشت برای جون ده یه خونه معمولی و یه مغازه شیرینی و نان های فانتزی که واقعا با علاقه خودش درست شده بود بله بعد دو سالی که جیمین ۱۶ ساله بود دوسه بار پدرش میومد جلدی مدرسه و بهش سر میزد ولی جیمین بهش محل سگم نمیداد خلاصه الان لوهان با زن دومش جسی و پسرش جونگ کوک زندگی میکرد جونگ کوک پسری که به پدرش رفته و به جورایی خلافکاره 😎 که توی یه روز دل هردختری رو میتونه ببره خیلی دوست داره برادرش جیمین که از خودش چهار سال بزرگ بود رو ببینه درسته عکسشو تاحالا دیده ولی از نزدیک ندیدتش جونگ کوک با درخواست خودش بادیگارد لوهان شده بود) (خلاصه اگه سوالی هست من هستم)
لوهان:یه روزی میرسه که ببینیش
جونگ کوک:راستی بابا اگه تونستی واسه خودت یه بادیگارد بگیر من میخوام بادیگارد اون دختر خوشگله بشم
لوهان:کدوم دختره؟
جونگ کوک:اونی که الان توی حیاطه اوناهاش
لوهان:جی..جی هی رو میگی؟
جونگ کوک:هوم
لوهان:اون دوست پسر داره و دختر خاله جیمینه
جونگ کوک:وای هیف شد...حالا از کجا معلوم شاید عاشقم شد
لوهان:دیکه تو شروع نکن راه بیوفت
جونگ کوک:هوم نظرت چیه؟برم بادیگاردش بشم مطمئنم قبولم میکنه
لوهان:نمیدونم هر کاری میکنی بکن
جونگ کوک:پس فردا شروع میکنم
لوهان:پس بهتره اسمتو عوض کنی چون مادر جیمین اگه اسمتو بشنوه میشناستت
(بچه ها اینجا جئون جونگ کوک رو پارک جونگ کوک هست چون دیگه پدرش لوهانه)
جونگ کوک:اوک
جونگ کوک تمام مدت به دختری که داشت توی حیاط میچرخید و دنبال سویچش میگشت نگاه میکرد
لوهان:چیه میخوای برو کمکش کن تا پیدا کنه
جونگ کوک:منظورت چیه؟
لوهان:سویچش پیش منه
جونگ کوک:کو؟
لوهون:ایناهاش
لوهان تا دستشو آورد بالا جونم کوک سویچ رو از دستش قاپید و از ماشین پیاده شد
جونگ کوک:سلام پرنسس
+س..سلام
جونگ کوک:فکر کنم دنبال این میگردی
+عااا اره این پیش شما چیکار میکنه؟
جونگ کوک:خوب بغل ماشین من بود
+ممنون
دستش آورد جلوم تا بگیرتش ولی آورد بالا
+یاااا بده دیگه
جونگ کوک:هی هی برو عقب
+چته بده دیگه
جونگ کوک:بفرما کوچولو
+یاااا من کوچولو نیستم
جونگ کوک:بعدا میبینمت کوچولو
+آخه کی میخواد ببینمت که(با خودش)
خواستم سوار ماشین بشم که یکی بازومو گرفت برگشتم که
۱۳.۷k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.