رمان.ترسناک آونگ🕳
#رمان.ترسناک #آونگ🕳
Part10
ماشین پرشیا سیاه رنگ جلوی زندان نگه می دارد و سارا سوارش می شود باز گاز دادن ماشین سارا به سمت نادر بر می گردد و می گوید : اوه اوه آقا رو میبینم کلاه گیس گذاشتی!!!
نادر کلاه گیسش را در می اورد و پرت می کند روی سارا و می خندد سارا می گوید: البته حقم داریا همه تو رو به اسم قاتل کچل میشناسن معروف شدی ! کچل کی بودی تو؟؟؟
نادر سرش را می خاراند و می گوید کچل شما!!!
سارا جدی می شود و می گوید: شوخی رو بس کن دختر سرهنگ کجاست؟
نادر لبخندی می زند و می گوید جاش امنه تو انباری زندانی کردم که مادرتوزندانی کردم!!
سارا قهقه ای می کشد و می گوید : ایول دمت گرم راستی!! آونگ نداری؟
نادر عصبی می شود و می گوید: نکنه بازم می خوای بکشی همین آونگ باعث شد تو تست خون بفهمن اعتیاد داری!
سارا عصبی می شود و می گوید: زر نزن بده خمارم بد جور
نادر هم در جواب با پرخاشگری می گوید: دیوونه حداقل به فکر خودت نیستی به فکر اون بچه ی بی گناه تو شکمت باش!!
..
..
..
..
تلفن سرهنگ زنگ می خورد به سختی تلفن را بر می دارد از آگاهی است به او خبر می دهند حمید همسر سارا که در کما بوده به هوش آمده و می خواهد سریع شما را ببیند، سرهنگ از جایش بلند می شود و کتش را می پوشد پرستار با لحن بدی می گوید؛ آقای محترم حالتون خوب نیست من مسئولم نمی تونم اجازه بدم برین!
سرهنگ هلش می دهد و می گوید ولمون کن بابا ملیحه همسرش هم به دنبال او می رود و می گوید رضا می خوای منم بیام؟
_ نه تو برو خونه خاتون خونه خودمون امن نیست!
در میان این صحبت ها پرستار سریع تلفن را بر می دارد و به نادر زنگ می زند:
آقا نادر آقا حمید به هوش اومده سرهنگ. رفتن پیششون
نادر با شنیدن خبر سریع ترمز می کند و شیشه آونگ را از سارا میگیرد و پرت می کند زمین و با لحن بدی می گوید: بسه اون آشغالو نکش بدبخت شدیم
سارا می گوید: چیه چته هان؟
_حمید به هوش اومده و سرهنگ هم رفته پیشش!
سارا رنگش سفید می شود!
نادر می گوید چیکار کنیم الان هان ؟؟
سارا کیفش را پرت می کند سمت نادر و می گوید: یه دیقه خفه شو بزار فکر کنم!
و سریع می گوید: هر طور شده سرهنگ نباید برسه بیمارستان باید کار حمید رو خودم تموم کنم رو به نادر می کند و می گوید: همین الان زنگ می زنی به سرهنگ میگی اگه دخترتو می خوای بیا فلان جا اون حتما میاد و نمیره بیمارستان منم حمید و خودم حل و فصلش می کنم!!
نادر می گوید : ok ولی چطوری می خوای از شر حمید خلاص شی؟
سارا می گوید: هنوزم لباس اون دلقک رو داری؟
نادر لبخندی می زند و می گوید: بله که دارم پس می خوای بشی قاتل دلقکی شیطون!!! وسپس قهقه ای می زند....
ادامه دارد...💎
Part10
ماشین پرشیا سیاه رنگ جلوی زندان نگه می دارد و سارا سوارش می شود باز گاز دادن ماشین سارا به سمت نادر بر می گردد و می گوید : اوه اوه آقا رو میبینم کلاه گیس گذاشتی!!!
نادر کلاه گیسش را در می اورد و پرت می کند روی سارا و می خندد سارا می گوید: البته حقم داریا همه تو رو به اسم قاتل کچل میشناسن معروف شدی ! کچل کی بودی تو؟؟؟
نادر سرش را می خاراند و می گوید کچل شما!!!
سارا جدی می شود و می گوید: شوخی رو بس کن دختر سرهنگ کجاست؟
نادر لبخندی می زند و می گوید جاش امنه تو انباری زندانی کردم که مادرتوزندانی کردم!!
سارا قهقه ای می کشد و می گوید : ایول دمت گرم راستی!! آونگ نداری؟
نادر عصبی می شود و می گوید: نکنه بازم می خوای بکشی همین آونگ باعث شد تو تست خون بفهمن اعتیاد داری!
سارا عصبی می شود و می گوید: زر نزن بده خمارم بد جور
نادر هم در جواب با پرخاشگری می گوید: دیوونه حداقل به فکر خودت نیستی به فکر اون بچه ی بی گناه تو شکمت باش!!
..
..
..
..
تلفن سرهنگ زنگ می خورد به سختی تلفن را بر می دارد از آگاهی است به او خبر می دهند حمید همسر سارا که در کما بوده به هوش آمده و می خواهد سریع شما را ببیند، سرهنگ از جایش بلند می شود و کتش را می پوشد پرستار با لحن بدی می گوید؛ آقای محترم حالتون خوب نیست من مسئولم نمی تونم اجازه بدم برین!
سرهنگ هلش می دهد و می گوید ولمون کن بابا ملیحه همسرش هم به دنبال او می رود و می گوید رضا می خوای منم بیام؟
_ نه تو برو خونه خاتون خونه خودمون امن نیست!
در میان این صحبت ها پرستار سریع تلفن را بر می دارد و به نادر زنگ می زند:
آقا نادر آقا حمید به هوش اومده سرهنگ. رفتن پیششون
نادر با شنیدن خبر سریع ترمز می کند و شیشه آونگ را از سارا میگیرد و پرت می کند زمین و با لحن بدی می گوید: بسه اون آشغالو نکش بدبخت شدیم
سارا می گوید: چیه چته هان؟
_حمید به هوش اومده و سرهنگ هم رفته پیشش!
سارا رنگش سفید می شود!
نادر می گوید چیکار کنیم الان هان ؟؟
سارا کیفش را پرت می کند سمت نادر و می گوید: یه دیقه خفه شو بزار فکر کنم!
و سریع می گوید: هر طور شده سرهنگ نباید برسه بیمارستان باید کار حمید رو خودم تموم کنم رو به نادر می کند و می گوید: همین الان زنگ می زنی به سرهنگ میگی اگه دخترتو می خوای بیا فلان جا اون حتما میاد و نمیره بیمارستان منم حمید و خودم حل و فصلش می کنم!!
نادر می گوید : ok ولی چطوری می خوای از شر حمید خلاص شی؟
سارا می گوید: هنوزم لباس اون دلقک رو داری؟
نادر لبخندی می زند و می گوید: بله که دارم پس می خوای بشی قاتل دلقکی شیطون!!! وسپس قهقه ای می زند....
ادامه دارد...💎
۷.۳k
۲۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.