با تمام شدن کره محلی تازه میخواستم در بحث مشارکت کنم ک

🍭با تمام شدن کره محلی، تازه می‌خواستم در بحث مشارکت کنم که موضوع عوض شد و آقاجان و مامان شروع کردند به صحبت کردن درباره ماشین جدید ملیحه و آقای دکتر.

🍭آقاجان گفت: « حالا که وسیله هست، من مگم پنج‌شنبه جمعه همه با هم دسته‌جمعی یکی دو شب با ماشینشان بریم طبر ».

🍭من، چون خیلی درس داشتم و امتحانات پایان سال نزدیک بود، بلافاصله از پیشنهاد آقاجان استقبال کردم. با خودم گفتم آدم دو روز هم به خاطر سفر درس نخواند غنیمت است. حتی خودم را گول زدم که برای اینکه خیلی هم از درس عقب نمانم کتاب‌هایم را برمیدارم و توی باغ‌های طبر زیر سایه درخت‌ها هم میوه دزدی می‌خورم هم درس می‌خوانم؛

🍭اما ته دلم می‌دانستم آنجا وقت نمی‌شود و اتفاقا وقتی کتاب همراهت باشد تفریح لذت بیشتری دارد.

🍭بی بی، در اعلام موافقت برای رفتن به طبر، گفت: « ای چی خوبه اگه بریم! باز از همون جا از گلبه رقیه کره محلی تازه مگیریم. ای خوش میآد دور هم کره و فتیر
مسكه بخوریم »! مامان گفت: « ها دیگه ... به خصوص که خیلی وقتم هست کره محلی نخوردیم. »

✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🍭از ترس خشکم زد. اگر من را برق گرفته بود، آنقدر نمی‌ترسیدم. ...

خاطرات سفیر

🍭کتاب آبنبات دارچینی به قلم مهرداد صدقی، به روایت داستان جوا...

🌼شب ميلاد حسين است خداهم شاد است💐هركه در بند حسين است زغم آز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط