یکی از خانم های ساکن شهرک اکباتان که حجاب کاملی هم نداشت
یکی از خانم های ساکن شهرک اکباتان که حجاب کاملی هم نداشت و درحال عبور از آن محل بود، با دیدن صحنه ی پرتاب کوکتل مولوتف و آتش گرفتن منطقهی فرود آن و بارش حجم عظیمی از سنگ و همچنین دویدن نیروهای امنیتی، دچار وحشت شد و به گریه افتاد. آرمان که در بین نیروهای گردان حضور نداشت و کنارتر مشغول رصد میدان بود، این صحنه را دید. به طرف آن خانم رفت و سلام کرد.
_خواهر چرا گریه میکنی؟
_ترسیدهم.
_چرا ترسیدی؟ما اینجا هستیم که شما آرامش داشته باشی. اومدیم تا شما نترسی. اینجاییم تا این همه سنگ و کوکتل مولوتف که پرتاب میشه، به شما نخوره و به ما بخوره. ترس نداره. من پسر شما هستم. کمک میکنم به جایی که میخواین، برین.
در همین حال خود را بین آن خانم و آشوبگران قرار داد.🥲
پشت او به طرف اوباش بود و روی آن به طرف آن خانم. دو دستش را باز کرد و گفت "شما حرکت کنین و به سمت جایی که میخواین،برین.من شما رو همراهی میکنم. اگه چیزی به طرف شما پرتاب بشه، به من میخوره. خیالتون راحت باشه💔"
_قسمتی از کتابِ "آرمان عزیز"
#شهید_آرمان_علی_وردی
#حجاب #زینبیه
#قاسم_بن_الحسن
┏━━━━━━━━᭄✿
✿ @Zeynabiyeh0120
┗━᭄✿ #زینبیه0120
_خواهر چرا گریه میکنی؟
_ترسیدهم.
_چرا ترسیدی؟ما اینجا هستیم که شما آرامش داشته باشی. اومدیم تا شما نترسی. اینجاییم تا این همه سنگ و کوکتل مولوتف که پرتاب میشه، به شما نخوره و به ما بخوره. ترس نداره. من پسر شما هستم. کمک میکنم به جایی که میخواین، برین.
در همین حال خود را بین آن خانم و آشوبگران قرار داد.🥲
پشت او به طرف اوباش بود و روی آن به طرف آن خانم. دو دستش را باز کرد و گفت "شما حرکت کنین و به سمت جایی که میخواین،برین.من شما رو همراهی میکنم. اگه چیزی به طرف شما پرتاب بشه، به من میخوره. خیالتون راحت باشه💔"
_قسمتی از کتابِ "آرمان عزیز"
#شهید_آرمان_علی_وردی
#حجاب #زینبیه
#قاسم_بن_الحسن
┏━━━━━━━━᭄✿
✿ @Zeynabiyeh0120
┗━᭄✿ #زینبیه0120
۹۲۶
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.