ملتحسینبهرهبریحسن

#ملت_حسین_به_رهبری_حسين
«مردی که اسم خوبی داشت»
سر اسب را که کج کرده بود و بی صدا از فاصله دو سپاه گذشته بود،
فکر کرده بود که خیلی خوب اگر پیش برود می‌ بخشندنش و می‌گذارند با بقیه هفتاد و دو نفر بجنگد...
وقتی گفتند: "خوش آمدی! پیاده شو، بیا نزدیک...!"
نتوانست، یاد این افتاد که آب را خودش سه روز پیش، رویشان بسته، گفت: "سواره می‌مانم تا کشته شوم..."
می‌خواست چشم تو چشم نشوند...
اصلا حساب این را نکرده بود که بیایند سرش را بگیرند روی زانو، خون‌های روی پیشانی‌اش را پاک کنند.
باز دلشان راضی نشود. دستمال خودشان را ببندند دور سرش. در خواب هم نمی‌دید بهش بگویند: 
" آزاد مرد، مادرت چه اسم خوبی رویت گذاشته است "
«حر ابن یزید ریاحی»
دیدگاه ها (۱)

همه دیدیم کسی سمت حرم می آیدتا مگر در دل دریای جنون دُر باشد...

حرّ الگوی توبه و حقیقت‌جویی است. او در آغاز برخورد با امام ح...

#ملت_حسین_به_رهبری_حسينحر بن یزید ریاحی اولین کسی بود که آب ...

#ملت_حسین_به_رهبری_حسين#یا_علی (ع) #یاحسین (ع) #یاابوالفضل (...

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط