نامت را بر زبان می آورم

نامت را بر زبان می آورم
دریا بر من گسترده تر می شود
دریایی که ادامه ی گیسوان توست
کلامت را سرمه چشم می کنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آب ها می بینم
می خوانمت
موجی بلند به ساحل می دود و دست می گشاید
صدفی پلک می زند
و تو در گیسوانت می تابی
دیدگاه ها (۱)

آنچنان عاشقانهبه تمامخواهمت خواستکه قلمت سربه زیر شودو انگشت...

فراوان"دوستت دارم"فراوانو از همان آغاز میدانستممیدانستم که ش...

میخوانمت... به طعم بوسه های باران بر حریر آبی عشق و نقش میزن...

مـــــــــــــــندر زندگی گاهی باخته ام...گاهی با کسی ساخته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط