میخوانمت

میخوانمت...
به طعم بوسه های باران
بر حریر آبی عشق

و نقش میزنم نگاهت را
بر تندیس بیقرار دل...

هر صبح...
رویای شبانه ام لطافت واژگان توست
که میبارد بر شروع فصلهای تنهایی...

که شاید آسمان سهم مرا بیدار باران کند
در حوالی چشمهای آشنایت...

شاید کمی مرا نیز بخوانی
به لطافت باران عشق...
دیدگاه ها (۲)

نامت را بر زبان می آورمدریا بر من گسترده تر می شوددریایی که ...

آنچنان عاشقانهبه تمامخواهمت خواستکه قلمت سربه زیر شودو انگشت...

مـــــــــــــــندر زندگی گاهی باخته ام...گاهی با کسی ساخته ...

من برای موندت جان دادم و تو برای رفتنم نذر کردی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط