پارت ۹۱
پارت ۹۱
#جویی
من: تهیونگ!! دیگه منو اون طوری صدا نکن !
تهیونگ: باشه عشقم!
نگاهش میکردم. چه خوشتیپ شده بود امروز ! باهم نشستیم روی مبل توی اتاق ...
من: تهیونگ !!! خودتو آماده کن برای یه سفر !
تهیونگ: سفر به کجا جویی؟
من: یه سفر تفریحی یه ماهه براتون ترتیب دیدم ! سفر به فرانسه !
خیلی خوشحال شد . بیشتر از این خوشحال بود که دیگه لازم نیست تمرین کنن و اجرا داشته باشن !
تهیونگ: واقعا عالی شد جویی! خیلی ممنونم ازت! با تو حتما خوش میگذره!
من: ولی من نمیام تهیونگ !
تا اینو گفتم چند ثانیه بدون اینکه حتی پلک بزنه نگاهم میکرد
تهیونگ: ا..این حرفت یعنی چی جویی !؟؟
من: نمیتونم بیام پاریس ! اینجا کار های زیادی دارم!
تهیونگ: نه 🥺 تو باید بیایی جویی !
من: تهیونگ ! من دیگه اینجا یه ط.... پرید وسط حرفام و از جاش بلند شد
تهیونگ: اگه تو نیایی منم نمیرم جویی ! اینو یادت باشه!
از اتاقم رفت بیرون ! واقعا شرایطش رو نداشتم که باهاشون برم ! ناراحت شد ! طاقت نگرفتم و از اتاق زدم بیرون و افتادم دنبالش ! رفتم و جلوش وایستادم
من: ت..تهیونگ !!! وایسا !
از جلوم رد شد و همزمان کلافه دست میکرد توی موهاش ! دیوونه شدم و بازوهاشو گرفتم و چسپوندم به دیوار ...
من: تهیونگ! از من دوری نکن ! توی صورتم نگاه کن !
عصبی و کلافه نگاه توی چشمام میکرد .
من: تهیونگ ! با پی دی نیم حرف میزنم .. تا راضیش کنم باهاتون بیام !
تهیونگ: اگه راضی نشد چی ؟
من: من راضیش میکنم .. قول میدم !
تهیونگ: جویی من بدون تو تفریح برام معنایی نداره !
من: منم اگه اینجا تنها بمونم دیوونه میشم بدون تو !
یه لبخند مستطیلی خوشگل افتاد روی لباش و چین های خوشگلی افتاد گوشه چشماش ...
من: نخند لنتی ! نخند و منو دیوونه نکن تهیونگ !
تهیونگ: نظرت چیه امشب بیام خونه ات جویی ؟! کمکت میکنم کارهای زیادی که داری رو سریع تر تموم کنی و بهانه برای نیومدن نداشته باشی !
من: هوممم ! خب باشه بیا ولی اگه هدف انجام دادن یه سری کار کثیفه که اصلا !!!
تهیونگ: نمیدونم !! بستگی به تو داره جویی!! 😏
ازم فاصله گرفت ! هعییی تهیونگ بد بوی !!
ادامه پارت بعدی
#رمان_کت_رنگی #colorfullcoat
#جویی
من: تهیونگ!! دیگه منو اون طوری صدا نکن !
تهیونگ: باشه عشقم!
نگاهش میکردم. چه خوشتیپ شده بود امروز ! باهم نشستیم روی مبل توی اتاق ...
من: تهیونگ !!! خودتو آماده کن برای یه سفر !
تهیونگ: سفر به کجا جویی؟
من: یه سفر تفریحی یه ماهه براتون ترتیب دیدم ! سفر به فرانسه !
خیلی خوشحال شد . بیشتر از این خوشحال بود که دیگه لازم نیست تمرین کنن و اجرا داشته باشن !
تهیونگ: واقعا عالی شد جویی! خیلی ممنونم ازت! با تو حتما خوش میگذره!
من: ولی من نمیام تهیونگ !
تا اینو گفتم چند ثانیه بدون اینکه حتی پلک بزنه نگاهم میکرد
تهیونگ: ا..این حرفت یعنی چی جویی !؟؟
من: نمیتونم بیام پاریس ! اینجا کار های زیادی دارم!
تهیونگ: نه 🥺 تو باید بیایی جویی !
من: تهیونگ ! من دیگه اینجا یه ط.... پرید وسط حرفام و از جاش بلند شد
تهیونگ: اگه تو نیایی منم نمیرم جویی ! اینو یادت باشه!
از اتاقم رفت بیرون ! واقعا شرایطش رو نداشتم که باهاشون برم ! ناراحت شد ! طاقت نگرفتم و از اتاق زدم بیرون و افتادم دنبالش ! رفتم و جلوش وایستادم
من: ت..تهیونگ !!! وایسا !
از جلوم رد شد و همزمان کلافه دست میکرد توی موهاش ! دیوونه شدم و بازوهاشو گرفتم و چسپوندم به دیوار ...
من: تهیونگ! از من دوری نکن ! توی صورتم نگاه کن !
عصبی و کلافه نگاه توی چشمام میکرد .
من: تهیونگ ! با پی دی نیم حرف میزنم .. تا راضیش کنم باهاتون بیام !
تهیونگ: اگه راضی نشد چی ؟
من: من راضیش میکنم .. قول میدم !
تهیونگ: جویی من بدون تو تفریح برام معنایی نداره !
من: منم اگه اینجا تنها بمونم دیوونه میشم بدون تو !
یه لبخند مستطیلی خوشگل افتاد روی لباش و چین های خوشگلی افتاد گوشه چشماش ...
من: نخند لنتی ! نخند و منو دیوونه نکن تهیونگ !
تهیونگ: نظرت چیه امشب بیام خونه ات جویی ؟! کمکت میکنم کارهای زیادی که داری رو سریع تر تموم کنی و بهانه برای نیومدن نداشته باشی !
من: هوممم ! خب باشه بیا ولی اگه هدف انجام دادن یه سری کار کثیفه که اصلا !!!
تهیونگ: نمیدونم !! بستگی به تو داره جویی!! 😏
ازم فاصله گرفت ! هعییی تهیونگ بد بوی !!
ادامه پارت بعدی
#رمان_کت_رنگی #colorfullcoat
۳۸.۰k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.