امشب که حضور یار جان افروزست

امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست


گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روزست

سعدی
دیدگاه ها (۶)

هی نکن گریه ، نکش آه ! دلم می شکندمن به آسانی ِ یک کاه ، دل...

زخم ها بسیار اما نوشداروها کم استدل که می گیرد تمام سِحر و ج...

دلم باراندلم دریادلم لبخند ماهی هادلم اغوای تاکستان به لطف م...

فال می خواهم بگیرممیشود نیت کنی؟میشود با این غزلاحساس سنخیت ...

از لب لعل توام، کار به کام است، امشبدولتم بنده و اقبالم، غلا...

🌌 نیایش شبانگاهی 🌌خدایا...شب، آرام آرام بر شانه‌های خسته‌ی ز...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط